بازم مشهد
دکتر و صدرا تصمیم گرفتند به پیاده روی اربعین بروند، اگرچه سفر مجدد خارج از حوصله ام بود اما چاره ای نبود. چمدان چیدیم و با سروناز راهی مشهد شدیم. از این طرف مامان به همراه خاله کوچیکه و دختر خاله بزرگه با سواری شخصی راهی مرز مهران شدند.
من و بابا و سروناز تنها بودیم. روز اول نبود مامان توی ذوق می زد اما از روز دوم همچی به روال برگشت، خانه ی مامان را برق می انداختم و غذای مورد علاقه ی بابا را می پختم و بابا حسابی تشکر می کرد و عصرها بساط چای و میوه برپا بود. البته گاهی هم مامان ایران و ریحان گلی( دختر خاله کوچیکه )به ما ملحق می شدند. یکبار هم ریحان گلی ما را پاستا مهمان کرد و مامان ایران دیزی مَشتی به ما داد.
این دورهمی زمان را آنقدر زود گذراند که چشم برهم زدنی مامان آمد
حسابی از مهمان نوازی مردم عراق تعریف کرد و از رفتارهای عده ای هم انتقاد( ریختن زباله، اسراف در غذا، بی ادبی، بی توجهی به خستگی زائران توسط برخی ها و... )
امیدارم این پیاده روی ها با صبر، ادب، از خود گذشتگی، بصیرت و... همراه باشد
تا ما با رفتار و کردار خود باعث بردن آبروی اهل بیت نشویم
💐
دکتر همچنان در عراق هست و بنا دارد تک تک موزه های بغداد رو برود( تمدن بابل)
صدرا خودش تصمیم گرفت برود و من هم به تصمیمش احترام گذاشتم( استقلال رای برای پرورش درست کودکان بسیار مهم است )
از دست فردی عاصی شده اَم؛ طرف کل محرم را سیاه می پوشد و تسبیح به دست دارد، به تمسخر به پوشش رنگ روشن تو می نگرد، اما دست از آزار دیگران برنمی دارد، ادب ندارد، آبرو می برد، محبت ندارد و کمک به دیگران را احمقانه می داند، مگر شیخ اجل نمی فرماید :طریقت به جز خدمت خلق نیست، به تسبیح و سجاده و دلق نیست!
مگر نمی دانند دعای خیر دیگران بزرگترین گره گشای مشکلات است.
الهی؛ زبانم را ابتدا به سپاس و ثنای تو و سپس به خیر و خوش خلقی و ادب روی بنده اَت باز کنم
الهی؛ دستم را ابتدا به عبادت و بندگی تو و سپس کمک به خلق تو، حرکت دهم
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.