روزهای تابستان در حال گذر هست و گاهی تند و گاهی آنقدر کشدار که گویی تمامی ندارد
اما می خواهم درباره ی جسارت تغییر صحبت کنم، غالبا آدم های اطراف من به تغییر مقاوم هستند و یک روتین معمولی و هر روزه را در زندگی دارند
اما مادر دکتر در یک اقدام غافلگیر کننده آپارتمانش را در مشهد فروخت و به زادگاهش که روستایی سَر سَبز است برگشت و زمینی خرید و به مشارکت یکی از فرزندانش یه منزل ویلایی دو طبقه ساخت و باید بگویم کیف دنیا را می برد
پنجره اتاقها رو به یک مزرعه سبز باز می شود و تراس بسیار بزرگ و حیاط دلباز و...
چنان جریان بادی در خانه می پیچد که من ابتدای ورود فکر می کردم کولر روشن است!
و باز بنده کماکان معتقد هستم جبر زندگی در شهرهای بزرگ ، زندگی درست تَر را، از ما ربوده است و ما به اجبار تن به زندگی های آپارتمان نشینی داده ایم
روی همین حساب است که من روزی چند ساعت بچه ها را پارک می برم لااقل آنجا آزادنه بدَوَند و انرژی خالی کنند( علم روانشناسی می گوید کودکان باید آنقدر بدَوَند که نفسشان بگیرد)
و کسانی که چشم می بندند به قضاوت دیگران و کار مورد علاقه و سبک زندگی مورد علاقه شان را می سازند آدم های عاقلی هستند
تمام ابن مقدمات را چیدم که بگویم ما هم یک تصمیم درباره ی تغییر سبک زندگی دادیم اگرچه ابعاد مالی هم در پی دارد اما راضی هستیم و توکل به خدا و توسل به ائمه که برایمان پر از خیر و خوشی و برکت باشد
☘️
در ایام شهادت عاشق ترین بنده ی خدا امام حسین علیه السلام ما به روستای مادر شوهر رفته بودیم و برخی از اعضای خانواده دورهم جمع بودیم
در روستای ما مراسم عزاداری در صبح و عصر و شب پر شور برقرار بود و ماهم می رفتیم توی میدان اما به قول خواهر شوهر بزرگتر ما فقط برای حرف زدن و دید و بازدید آمده بودیم
یکباره آشنا می دیدیم و گرم صحبت و...
یا غذاهای نذری مسجد روستا که ماشالله تمامی نداشت
و یا بازی های گروهی مثل ادا بازی
( خانم ها یک گروه به سرپرستی برادرشوهر بزرگ و آقایان و پسرها هم یک گروه)البته که ما نخست بردیم اما این لیدر ما بسیار نابلد و نادان بود و ما را درون چاه انداخت با آن اشاره های نابجا و نادرست 🤣 که فقط خودش می فهمید و خدای خودش! این چنین شد که گروه آقایان بردند
متاسفانه چند روز بعد احساس کردم که بدرستی عزاداری را در حق آقا و خانواده اَش اَدا نکرده ام و شرمنده شدم
دیگر تصمیم گرفتم عاشورا تاسوعا جایی نَرَوم و درست تر به عزاداری بنشینم