زندگی رسم خوشایندی است

زندگی رسم خوشایندی است
بایگانی
نویسندگان

۲۵۰ مطلب توسط «سمانه صبا» ثبت شده است

۰۵ارديبهشت

سحر ماه رمضان 1400

به اتفاق همسر در اخبار شنیدیم که نخست وزیر ژاپن از مردم اش عذرخواهی کرده است( شیوع کرونا) همسر پوزخند می زند و می گوید:اینها هیچ حق الناسی به گردنشان نیست بس اخلاق گرا هستند و با مسوولیت... 

به قول جمال الدین اسدآبادی *در غرب رفتم مسلمان دیدم اسلام ندیدم در شرق برگشتم اسلام دیدم مسلمان ندیدم

 

*******'

دوستی می گفت:فلانی به من سر نمی زند، پیام نمی دهد، حالم را نمی پرسد.

خندیدم و گفتم :جانم؛ فکرش هم اتلاف وقت است. بریز بیرون این احساسات دست و پا گیر را. 

گفت‌‌؛ دل آزرده می شوم از این بی اعتنایی بی دلیل 

توی فکر فرو رفت از دست فلانی دلخور بود.من نیز به او حق دادم زیراکه حق دوستی این چنین بی اعتنایی و دریغ محبت نیست.

 

سمانه صبا
۰۲ارديبهشت

پدربزرگم(، بابای مامانم) خدابیامرز آدم لوتی و لردی بود. تصور بفرمایید مردی قدبلند و کشیده با پوستی روشن در کت و شلوار های اتوکشیده و با سواد. خدا رحمتش کند محضردار بود و دوستان جهانگرد و با کلاسی داشت و چه هدایایی از آنها دریافت می کرد از قلمهایی با تصویر برهنه مردان و زنان روسی که در هفت جا قایم می کرد تا چشم ما به جمالشان نیفتد تا شکلاتهای کاکاویی با ان زر ورقهای خیر کننده ی دورشان و طعم بی نظیرشان و.... از این چیزهای خارجکی زیاد بود و ما مدام در پی شان بودیم تا کشف کنیم و ناخونک بزنیم. در روستای مادری اش جدیدا زمینی وسیع به نامش کشف شده بچه هایش برآن شدند آنجا را بسازند و اقامت گاهی برای آسایش شان درست کنند تا ایام تعطیل به زادگاه رفته و آب و هوای تازه کنند.امروز روی گوگل مپ نام روستا را زدم و اسم پدربزرگ نازنینم یکباره روی صفحه امد... زمین حاج حیدرعلی..... یک آن دلم برایش تنگ شد برای قد رعنایش برای لبخندهای گاه بیگاه اش برای بی رغبتی به مال و اموال و دنیا... 

خدابیامرز آنقدر مهمان نواز بود که خانه با صفایش از مهمان دور و نزدیک خالی و پر می شد.

حیف شد آقاجان اگر بودی چه پزها که با تو نمی دادم

 

سمانه صبا
۳۱فروردين

در میان کتابی که می خوانم

 

*اگر ساءل را رد کنی، مرا رد کرده ای

*ای بنده من چرا جوابم کردی و به من قرض ندادی!؟ از فقر من ترسیدی که نتوانم آنچه را داده ای بازگردانم؟ یا ترسیدی خیانت کرده ودر وعده هایم به تو دروغ گفته باشم؟

*ای بنده من سوگند به حقی که تو بر من داری دوستت دارم پس تو را به حقی که بر تو دارم دوستم بدار *

*من به توبه و بازگشت بنده ام از مردی که در سفرش مرکب و توشه اش را گم کرده و از یافتن آن ناامید شده و به انتظار مرگ خوابیده و سپس بیدارشده و مرکب و توشه اش را در کنار خود بیابد، شادترم

 

بر این همه عشق گریستن که هیچ باید جان داد

**'**' '

اوایل ماه مبارک سخت بود... نیمی از روز به تایپ ترجمه جدید گذشت و نیمی دیگر تهیه نهار و شام و افطار و سحر... الحمدالله تمام شد و من به زندگی عادی برگشتم. حتی وقت نمی شد توی آیینه بنگرم

****

ایا به هر رفت و آمدی اعتقاد داشته باشم و یا بیخودی روحم را آزرده ی این چیزها نکنم؟ 🌹 

سمانه صبا
۱۹فروردين

یادم می اید زمانی که عکسهای خانم مجری معروف همه جا پخش شد عصبانی شدم و  چندین بار در قالب پیام خصوصی و پیام عمومی در صفحه اش خواستم از او انتقاد کنم اما نشد و الان خوشحالم که همچین اشتباهی نکردم و وجدانم راحت

و هربار که می خواهم خطایی انجام دهم می گویم :عالم محضر خدا است سمانه *

***'*

بزرگی می گفت* اگر سرت به عیب های دیگران بند شود از عیب های خود غافل مانده ای*

گزاف است بگویم از مجازی بازی در امانه که نیستم اما سعی دارم در جمع حواسم پی حقیقی ها باشد و نه مجازی ها

در سفر مشهد از نزدیکی دلم گرفت... وقتی با بچه ها خانه ی مامان می آیم دایما مهمان مامان هستند که گاهی ما کم می آوریم و خسته می شویم از این همه رفت و آمد.

 اما همین که بر می گردیم مامان می گوید فلانی ده روز است که حالی زما نپرسیده... تمام دنیای فلانی شده مجازی و مجازی و مجازی... و هر روز بیشتر فرو می رود. از گزارش های هر روزه زندگی تا آرزومند شدن به بلاگری و دیده شدن ودور ماندن از عشقهای واقعی زندگی اش..

******

شعبان فقط دو روز روزه گرفتم برخلاف رجب که پربار بود از همه چی... 

سمانه صبا
۱۲فروردين

اکنون در مشهد و در منطقه ی ییلاقی ابرده در ویلای برادر بزرگه هستم

چند روزی بود که دسته جمعی اینجا بودیم و از بهار و هوای مطبوع و آوای شاد پرندگان لذت می بردیم 

ااگر چه این دور همی ها لذت بخش اما پاره ای مشکلات هم دارد که من را بعدا دچار عذاب وجدان می کند.. مهمترین آن ها غیب دیگران که هنوز نتوانسته ایم از شرش رها شویم.😢

هر روز صبح با عیال مسیر قنات را می پیماییم و پرنده نگری می کنیم اگرچه مسیر اندکی زیاد و تن تنبل شده ی ما دچار سختی می شود و  یاد کنیم با حسرت از طبیعت گردی های گذشته و پیاده روی های چند ساعته.

*****

گاهی که به درخواست های هر روزه ام می نگرم و اجاب آنها را طولانی و گاه خسته کننده و گاه ناممکن می یابم و به دیگران (اطرافیانم) رشک می ورزم چگونه درخواست های آنان راحت اجابت می شود و بدون کمترین دعا و خواستنی و من می مانم و هزاران سوال و آه.

****

من در بزرگترین سوال زندگی ام مانده ام... توانایی هایم را به خود و خدایم اثبات کنم یا دیگران

****

اعتماد بنفسم را باید اندکی بالا ببرم و خودباوری ام را تقویت 

****

ماحصل عکاسی های این چند روز

سمانه صبا
۲۵اسفند

کم کم به انتهای سال نزدیک می شویم و شلوغی های عجیب و غریب تهران 

عیال امروز برای بستن قرداد چاپ دوم کتاب راهی میدان فاطمی شده بود و آنقدر همه جا را شلوغ و پر تردد دیده بود از خستگی رنگ به چهره نداشت

در بیست سال گذشته فروش این کتاب علمی در کشور بی سابقه بود. دمش گرم 

از وقتی دست ناشر را در گرانفروشی با سند و مدرک رو کرد و حقش را به بهترین نحوه ممکن از آنها گرفت و قرداد جدید را با یک سوم قیمت بست ارزو دارم بچه ها به او بروند زیرا که من در طلب حق اندکی خجالتی هستم و زود منصرف می شود...

****

اسمش برای ماموریت به سن پترزبورگ درآمده از یکطرف وسوسه دارد برود از یک طرف نمی شود کارش را رها کند چرا که متضرر می شود. دوری سه چهار ماهه هم سخت و مسیر پر خطر

به قول خودش نصیب هرکسی نمی‌شود سیاحت با کشتی و درنوردیدن دنیا اما باز به قول خودش تنها نیست و ما را چه کند

همه اش به کنار.. خطر راه را چه کنیم. 

این سومین بار است اسمش برای ماموریت رد می شود.. از آفریقا و آرژانتین که به خیر گذشت این هم به خیر بگذرد

****

می گوید؛ سروناز شیرین است برایش پیج درست کن خاطره شود.

می گویم؛ جای خاطره توی دفتر و آلبوم است خاله جانم. 

*'****

. دفتر یادداشتی برای هر دویشان دارم که ثبت می کنم خاص ترین لحظات شان را.. مقداری نامه و نقاشی و اسباب بازی و لباس و.. توی کارتنی نگه داشته ام ان شالله بزرگ شدند به دستشان برسد. از کجا معلوم این فضاهای مجازی پایدار بود و اطلاعات نپرید.. خاطره و عکس باید لمس شود... بو شود..

خاطرات هم مجازی شده! 

*******

پیشاپیش سال نو مبارک همه ی مردم ایران. ان شالله امسال با درایت بیشتری انتخاب کنیم تا اینچین شاهد گرفتاری های خودمان و ديگران نباشیم.

 

سمانه صبا
۲۰اسفند

یادم می‌آید در یک فیلم سینمایی *بیا از گذشته حرف بزنیم * مهین شهابی (خدا رحمتش کند) می گفت؛ گاهی دل تنگ همسرم می شود دوست دارم بدانم اگر بود کجای خانه را بیشتر دوست داشت

بع زبان خودمانی جای دنج!

من هم گاهی به خانه می نگرم و فکر می کنم کجای خانه ام را بیشتر دوست دارم.

یکی پنجره اتاق خواب که با پرده ی حریر جهازم مزین شده... آسمان شبش...تک درختی که در زمستان لخت و عور و در بهار جوانه می زند و سبز می شود و پرندگانش وآوای بی نظیر آن ها

و دیگری همین جا... کنار کتابخانه و گلهایم 

و باز گلیم اتاق خواب... به قول مامان حس مثبتی دارد. 

و البته همه ی اینها فقط بهانه است

دلت که با آرامش واقعی انس بگیرد این اسباب فرقی نمی کند از چه باشد

 

سمانه صبا
۱۶اسفند

دخترهایم هر کدام با دیگری فرق می کنند. یکی سایه دوست است یک آفتاب دوست یکی پر اشتها و دیگری بد غذا و افاده ای آن یکی قانع و کم خوراک.

به ساز همه شان باید برقصم 

******

هوا دلچسب شده

هوای انتهای زمستان و ورودی بهار و انتهای تابستان و ورودی پاییز را خیلی دوست دارم. خنکایش مطبوع است و نسیمش روح و جسم می نوازد

وقتی به جوانه های نوک درخت ها می نگرم می گویم خدا چقدر زیبا زنده می کنی مرده را

فتبارک الله احسن الخالقین

*****

یک پیچ دندانپزشکی از دکترین خواسته ده چهره برتر دندانپزشکی را انتخاب و تگ کنند. همسر رای زیادی داشته. به شوخی می گویم بروم چند پیچ فیک درست کنم و رای ات را بالا ببرم. می خندد شعر می خواند پر مفهوم که زبانم بسته می ماند

 

الْحَمْدُ لله عَلَى کُلِّ نِعْمَةٍ وَ أَسْأَلُ اللهَ مِنْ کُلِّ خَیْرٍ وَ أَعُوذُ باللهِ مِنْ کُلِّ شَرٍّ وَ أَسْتَغْفِرُ اللهَ مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ»

 

 

سمانه صبا
۱۴اسفند

اینکه هر روزه مان در نهایت آرامش به شب برسد ناممکن است. 

دنیا دو روز است  یک روز با توست و یک روز علیه تو... روزی که با تست مغرور نباش و روزی که علیه توست صبور باش به یاد داشته باش که هر دو پایان پذیرند

بسیار زیبا از حضرت امیر

خب دیروز روز ما نبود خبری که اندکی نگرانم کرده و تنشهای کلامی برای همسر از یک انسان نادان در محیط کار

دو به شک بودیم برای تصمیم خروج از آنجا که با اتفاق دیروز به روشنی مسیر تصمیم بر ما نمایان شد و به قولی *خدایا سرانجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار*

با توجه به مسایل دور از اخلاق و عفتی و گویا بگویم *هرزگی*همان بهتر که این همکاری فسق شد*

****

صدرا تقویم درست کرده است برای رفتنمان هر روز خط می کشد بر روزهای گذشته و رفته و من نمی دانم عاقبت می رویم یا نه.. دیدن روی ماه خانواده به کنار دلم برای شیرینی های مامان پز تنگ شده است و هوای دو لپی خوردنشان خره به جانم انداخته 

****'

بندرت سریال می بیینم اما خدا نکند که از کتاب یا فیلم یا سریالی خوشم بیاید هرازگاهی باید بازخوانی یا باز بینی کنم. این روزها سریالی که چندسال پیش مجذوبش شدم را دانلود کردم و با دیدم و دیدم... این وسط به اقتضای کمبود وقت وقتی اهالی به خواب می روند یک قسمت می بینیم صبح ها اما خواب‌آلودم از این بی موقع های که دوست داشتنی هستند 

عقل تکرار دوست ندارد اما امان از دل که عاشق تکرار است

 

 

 

سمانه صبا
۱۱اسفند

سعی می کنم در همه جنبه های زندگی راه اعتدال در پیش بگیرم. در قران کریم هم یه جا صراحتا نوشته *خدا اعتدال را دوست دارد *

ولی خیلی جاها هم رعایت نمیشود البته که سعی ام را  می کنم اما موفق نمیشم. 

*****

گاهی دوستانی که سال یکبار از ما خبر نمی گیرند یکباره و ناگهانی انفجاری از هر اپلکیشن پیام رسانی که دستشان به ما می رسد برایمان پیام می گذارند باز که می کنی می بینی سوال دندانپزشکی دارند. 

***

همسر با عده ای از دکترهای خارج و داخل سمپوزیوم داشت با یک نام عجیب و غریب

خلاصه ست شیکی برایش مهیا کردیم و راهی سمپوزیوم مجازی اش کردیم و از آنجا که سروناز عاشق پدرش هست و ممکن یکباره وسط سمپوزیوم عشق دختری پدری گل کند و بپرد وسط سخنرانی بابا دکتر را فرستادیم مطبش که صدرا نیز راهی شد برای کشف محل کار پدرش

ماهم مادر دختری بودیم تا عصر که برگشتند. از صدرا نگویم که هرچه بدستش رسیده بود برداشته بود از دستکش تا کارتهای ویزیت سایرین

دکتر هم که اعتماد به سقفش به بلندای برج میلاد. یک‌تنه همه را گیم آور کرده بود... می گوید اطلاعات شان به روز نیست وچون مطالعه زیاد دارم می توانم براحتی بر غرور و دانش کاذبشان غلبه کنم

جامعه پزشکی ما به دکتر های سواد بالا و به روز نیازمنداست نه کاسب کارهایی به نام دکتر که مریض میشود گاو صندوق آن ها.

*****

وقتی همسایه مان که از قضا همسرش طلافروش هست ووپولدار یکساله برای بنده پیام پاکسازی پوست می فرستد و من توی رودربایستی قرار می گیرم و می روم و صورتم داغون می شود... روزی هزار بار خودم را لعنت می کنم چرااااا

****

 

 

سمانه صبا