زندگی رسم خوشایندی است

زندگی رسم خوشایندی است
بایگانی
نویسندگان

۲۵۰ مطلب توسط «سمانه صبا» ثبت شده است

۲۵بهمن

مامان دو هفته اینجا بودند و رفتند. خانه بوی گل گرفته بود... غذاهای خوش‌مزه خنده های از ته دل و بازی های تمام نشدنی اش با صدرا.... خرت خرت چرخ خیاطی و.... 

دل تنگم. همه مان. 

....... 

تجریش را بالای و پایین کردم تا ساندویچ مورد علاقه اش را بیابم.. قسمت نبود.. یک شبی هر دو به رستورانی رفتیم و ساندویچ خاطره انگیز کالباس را خوردیم از آن ها که حال و هوای قدیم را داشت اما نتوانستم آن اغذیه را پیدا کتم به گمانم مانتو فروشی شده

..... 

مامان که اینجا بود شلوغ بودم. کلی کار عقب مانده در خارج خانه را به اتمام برسانم اگرچه همه آن ها با یک جلسه انجام نشد و باز باید بروم 

...... 

ادرس خانه مان که عوض شد مصر بودم برای دکتر پیش همان قبلی بروم. دوشنبه بچه ها را پیش عیال گذاشتم و با مامان رفتیم و ظهر برگشتیم.. عیال قرار مهم کاری داشت و ما دیر رسیدیم و وی بی ماشین رفته بود.... به قول عیال مادر دختری بروید بیرون برگشتنتان با خداست!

 

.... 

دیگر کانون نمی روم. تجریش شلوغ هست بسیار... عیال این روزها برو بیا زیاد دارد  گاهی می ماند بی وسیله. می مانم در خانه هم او راحت برود بیاید هم مدتی استراحت کنم.دونده گی ام زیاد بوده و خسته ام... خیلی

..... 

دکتر مشاورمان رمانم را خرید 

😉می گوید رمان دوست دارم

..... 

. خانه مان شبیه کتابخانه است.. درحال حاضر سه عنوان جلد عیال کتاب دارد یک عنوان من... گاهی هر چهارتایش می رود... کمدی از اتاق را برای کتب و بسته های پستی خالی کرده ایم... همکاری بچه ها دلنشین است. ازسروناز که کتاب می آورد تا صدرا که بسته ها را پشت نویسی می کند....

خدایا شکرت

سمانه صبا
۲۲دی

سروناز سر روی شانه ام گذاشته است.. من در اتاق تاریک _روشن قدم می زنم و با آهنگ همخوانی می کنم. آهنگ به یاد ماندنی *بابام رو تو ندیدی*در ورژن جدید البته

گردنش کم کم شل می شود و شانه ام اندکی خسته و دردناک

 دخترکم را در برمی‌گیرم وارام تکانش می دهم. موهای فرفری خرمایی اش را ناز می کنم و حظ می برم و هزار بار خدا را شکر می کنم از این موجود لطیف و مهربان و خوش و سر زبان و شیرین و زیبا و زبل.

غرق لذت می شوم از این که همدمی  دارم در دنیای زنانه ام

سروناز گویی همه چیزش خاص و قشنگ است. روز تولدش اول بهار و ماه تولدش ماه تولد مولای من که ارادت ویژه ای به او دارم امیر المؤمنین علی (ع)، است و من به فال نیک می گیرم این تقارن های زیبا و پر معنی را

نقاشی زیبای دخترک هنرمندم 

سمانه صبا
۱۶دی

از میان کوچه پس کوچه های تنگ و تو در توی الهیه می گذرم. من مانده ام روی چه حساب خدا تومن قیمت این آپارتمان‌ها سر به فلک کشیده در این کوچه های تنگ است

در ترافیک پل رومی به انتظار نشسته بودیم که ماشین چند میلیاردی عجیب و غریبی که شاید اندازه تمام سرمایه  زندگی ما بود مقابل من ایستاد و دو جوان(راننده و سرنشین) شروع کردند به ادا و اطوار و لوس بازی برای من!!!! 

برای من که خانمی موجه به همراه دو کودک بودم. 

بیشتر از همه عکس العمل صدرا برایم گران بود که سعی در رفع و رجوع آن داشتم. 

این رفتار را جز بیماری چیز دیگری ندیدم.و دانستم فرهنگ به خطکشی های شمال و جنوب و نژاد وفلان و بیسار ارتباط ندارد

سمانه صبا
۱۶دی

چند روزی در ایسنتاگرام استوری می گذاشتم بابت کتاب و طبق معمول نزدیکان و رفیقان و دوستان می دیدند و واکنشی نشان نمی دادند

و اما سر نماز دعا کردم که کتاب فروش رود و پولش توی جیب بچه ها. 

طی سه روز ده کتاب فروختم

دو خانم و یک خانم دکتر که هفت عدد خواست ایشان از همکاران عیال بودند. عیال معروف هم عالمی دارد. خدا جان دستت درد نکنه

 

😄

سمانه صبا
۱۰دی

آنقدر برنامه های ریز و درشت داریم که وقت نمی شود اینجا سر بزنم. 

کتاب دندانه هم بالاخره چاپ شد 

درگیر جوابدهی و ارسال کتاب قبلی عیال هستم که این هم اضافه شد

از احوالات خودم بگویم یک کلام :انتهای شب از فرط خستگی حتی نای نگاه کردن هم به آسمان شب ندارم. زندگی روی دور تند تند و شلوغ

هفته هاست چند کتاب خریده ام از جمله نمایشنامه های بهرام بیضایی اما وقتش را نمی یابم

به عیال میگویم این درگیرها کی تمام می شود. می گوید نگو دلت تنگ می شود برای تک تک آن ها. 

همچنان رمان جدیدم را ویرایش می کنم انتهای سال می شود یکسال که روی آن کار کرده ام

و اما خروجی اش را دوست دارم 

در حال خواندن و گرفتن ایراد از رمان دوستی هستم البته روزی چند خط😙

خدا جان اگر خبر درست باشد دمت گرم. 

 

سمانه صبا
۲۷آذر

چقدر نیادم اینجا. چقدر جایم خالی

کتابها به سرعت فروش رفت و عیال کیفش کوک

نوش جانش 9سال تلاش ووتحقیق و زحمت و تجربه اندوخته بود.. 

یکی از خانم دکترها همزمان رمان من و کتاب همسر را سفارش داده و بنده تا یک روز توی ابرها بودم از تعریف و تمجیدش

بازهم گلی به جمال غریبه ها. از آشنایان و دوستان چه مجازی چه حقیقی هیچگس کتابم را تهیه نکرد نه به خاطر من لااقل بخاطر کودکان ای بی. معتقدم خدا کسی را که دوست دارد در مسیر خیر به بندگانش قرار می دهد.لابد توفیق ندارند بماند. گله ای کوچکی بود که ته دلم مانده بود و باید اینجا می گفتم تا آرام شوم

اانتشارات دست دست می کند. حساب کتاب را انجام نمی دهد که بدانیم چقدر فروخته و چقدر مانده است چه کنیم با آن ها

اینم محبت خانم دکتر😍

پیام خانم دکتر را استاتوس کردم.نزدیکان دلبندم کلی تبریک گفتند خدا رو شکر برای این مهربانان

دست همسرم را از همینجا می بوسم که پله های ترقی را برایم مهیا کرد

سمانه صبا
۰۸آذر

کتاب عیال را پیش فروش کردیم

پیج انتشارات دست پیش در پیش فروش گرفت و ماهم از قافله عقب نماندیم و آستین ها را بالا زدیم

استقبال حیرت انگیز

خدا قوت عیال تیزهوش 

این روزها سرم به حساب کتاب و پیامکهای درخواست کتاب بند شده است‌

 

سمانه صبا
۰۸آذر

اومدم مشهد دو هفته ای هست. قبل از محدودیت ها

گاهی که به برگشت فکر می کنم ته دلم خالی می شود اما هر آمدنی برگشتی دارد

روزهایم شلوغ و پر رفت و آمد

خاله سوسن و بچه هایش تقرییا هر روز به دیدن سروناز می آیند و دایم اصرار می کنند بچه ها را به خانه شان ببرند. گاهی از این همه محبت به من و بچه ها حیرت می کنم مثل پروانه دور بچه هایم می چرخند و عاشقانه دوستشان دارند. مامان می‌گوید سمانه دنیا گرد است و این همه محبت نتیجه همان محبتهای بی دریغی است که سالها پیش تو در حق بچه های خاله کردی.نمی دانم اما خودم زمانی که ریحانه و پارسا بچه بودند عاشقانه مواظبشان بودم.. شاید

دیگران هم مرا شرمنده می کنند

از دعوتی های داداش ها و محبت همسرشان و عشق برادرزاده هایم

تا مامان ایران جان

و بقیه.

همه شان شرمنده ام می کنند.

پدر و مادر نازنینم که هیچ. چون غول چراغ جادو هر چه بخواهم برایمان فراهم می کنند. خدا سایه شان رابالای سرمان حفظ کند

گاهی هی تند تند عذر می خواهم  از شلوغی های بوجود آمده.. مامان بابا شاکی می شوند و دعوایم می کنند

خدا جان کمبودهایی در زندگی داشته ام جز محبت که همیشه سرازیرش کرده ای. 

.... 

مادران چندتن از دوستان وبلاگی سابق فوت کرده اند.. خدا رحمتشان کند. 

سمانه صبا
۲۰آبان

کتاب نوشتن سخت است خیلی 

ماه ها و سال ها تو را درگیر خودش می کند البته که خروجی اش دل نشین و غیرقابل توصیف است. چون بچه ای می ماند برای تو 

کتاب تخصیی همسر بهترین کتاب دندانپزشکی این سالهای اخیر شده است. هر روز ده ها نفر پیام می دهند و از چاپ ویرایش جدید می پرسند 

در عین این همه استقبال دانش اموختگان عرصه علم و هنر. ناشر برای چند اشتباه جزیی(اشتباه در چاپ کتب بسیار زیاد است اما این وسواس دیگر عجیب بود) باز فایل نهایی را فرستاد برای ویرایش آن هم بصورت پی دی اف !! عیال نالید :دیگر نمی توانم خسته شدم

آستین هایم را بالا زدم و نشستم 600 صفحه تخصصی را ویرایش کردم

حدسم درست بود اشتباهات بسیار کم 

اخر شب دستم تیر می کشید.

چشمانم چون کاسه ی خون 

و سرم درد می کرد

کودکانم نیز از یاد رفته بودند آن روز 

اما به لبخند همسر می ارزید

خیلی خوشحال شد خیلی. 

******

منتظر کتب تنوع زیستی و عکس های منتخب و منتشر شده مان هستیم 

******

منتظر کتاب همسر هم هستیم 

******

ویرایش نهایی کتاب دومم تمام شد و باید با ناشر تماس بگیرم. 

*****

دلمان یک اتوکمپینگ می خواهد.. آرزوهای قبلی که برآورده شد ان شالله می خریم البته اگر قیمت نجومی نشود

****

آسودن در طبیعت لذت بخش است اما با چادر سخت.. اتوکمپینگ ها این سختی را جبران می کنند تا حدی

*****

امروز باران بارید. صبح بچه ها را بردم پارک. هوا محشر شده بود

و زندگی جز ثبت این زیبایی ها چیز دیگری نیست

عکاس:سمانه صباحی(من) 😊

لطفا بدون کسب اجازه کپی نشود

سمانه صبا
۱۶آبان

مامان بابا طی یک اقدام هماهنگ هر دو استاتوس وات ساپ عکسی از بچه ها گذاشته اند و نوشته اند*نوه های عزیزم دلم براتون تنگ شده*

و من مانده ام در چند راهی رفتن یا نرفتن

از طرفی کتاب‌های عیال هفته دیگر چاپ می شود و برنامه ها ریخته ایم که فقط حضوری می توانیم جامعه عمل بپوشانیم

از طرفی کلاس های آنلاین صدرا و بازیگوشی صدرا با برادرزادهایم 

پیراهن های سروناز کماکان در گمرک مانده است و وی بی پیراهن است

تولد صدرا و سردرگم در گرفتن یا نگرفتن آن و اصرار صدرا که دوست دارم تولدم را با دیگران بگیریم 

ویرایش داستانم 

نخریدن چمدان

و.... مانده ام چه کنم

 

سمانه صبا