ذوق زده بودم.. همسر جانم میگفت ؛ به اینها اعتماد ندارم
من اما امیدوار گهی لوپ لوپ می خوردم گه دانه دانه
امروز طی یک دایرکت بازی همسرانه فهمیدیم ای دل غافل حق با همسر است... واریز که شد یک دهم رویایی شیرینمان بود. هم خنده مان گرفت هم لجمان درآمده.
ذوق زده بودم.. همسر جانم میگفت ؛ به اینها اعتماد ندارم
من اما امیدوار گهی لوپ لوپ می خوردم گه دانه دانه
امروز طی یک دایرکت بازی همسرانه فهمیدیم ای دل غافل حق با همسر است... واریز که شد یک دهم رویایی شیرینمان بود. هم خنده مان گرفت هم لجمان درآمده.
ماه پیش تمام پسندازمان خرج مجهز سازی خانه و وام ها شد... به چشم برهم زدنی حساب خالی خالی شد
مدتی فکرمان مشغول پروژه جدید هست آنقدر بالا پایین کردیم و جوانب رو سنجیدیم و بیخیال موضوع شدیم چرا چندباری از آن سوراخ مار گزیده شده بودیم
خلاصه اکنون پروژه دیگری در ذهنم وول می خورد
امیدوارم بتوانیم عملی اش کنیم هر چند کمی محدود شدیم..
دوستی دارم که شوهرش امریکایی هست
تعریف می کرد "در آمریکا یا مردان امریکایی خیلی بدن یا خیلی خیلی خوب طوری که زنان شون را پرستش می کنند.
این دوست ما از قرار از ان مدل مردان خیلی خوب امریکایی خدا قسمتش کرده است...دوستم می گفت :، در آمریکا اگر مرد درآمد خیلی خوبی داشته باشد زن خانه دار می شود و بالای سر بچه ها می ماند... یکجورایی هم خیلی هم باعت خوشحالی زن هست این خانه داری..
حالا اینجا عکس ماجراست مرد اگر درآمد خوبی هم داشته باشد باز زن به بهانه های دیگر و برچسبهایی از قیبل ترقی و بالندگی و استقلال مالی و... هر طور شده سرکار می رود حتی به بهایی قربانی کردن بچه های معصوم که توجه می طلبند ووقت باید گذاشته شود. سرکار می روند
من همان چند سال سابقه کار را جز زندگیم به حساب نمی آورم چون جز خستگی و اضطراب و دوندگی و دوری از دلبندم دستاورد دیگری به زعم خودم نداشت.... اگر با شریک زندگی یکرنگ باشیم جیب من و او ندارد...
سروناز هم خودش می داند اما قبل از انتخاب باید حسابی جوانب انتخابش را گوشزد بکنم.
امروز با صدرا رفتیم تجریش کانون رضوان کمی با مربی و دوستم گپ زدیم و تصاویر را با هم فکری هم اصلاح کردیم.
رمان بی نظیر پیش می رود.
افطار و سحری همچنان برقرار است و صدرا و سروناز میهمان سفرهای سحر و افطار هستند....
خدایا همه اسیران را رهایی بخش
عکس جدید من
سسک بیدی
مکان :پارک قیطریه
لذتی که در پرنده نگری هست غیر قابل توصیف است... رفتارهای خاص هر پرنده... آواز مخصوص بخودش... رنگ بالهای منحصربفردش... نوع زندگی و رفتار با همسرش....
وقتی غرق می شوی ناخودآگاه زبانت به تحسین باز می شود از این همه تنوع اعجاب آور..
پرنده نگرهای طبیعت گرد معمولا ادمهای دوست داشتنی و ساده ای هستند.. نوع نگاهشان به زندگی خیلی ساده اما زیبا و سرشاز از لطافت است...
و فتبارک الله احسن الخالقین
عیال چند روز پیش با یکی از همکارانش لایو گذاشته بود تا به یک سری سوالات جوجه دکترها جواب بده و مبحث علمی مهمی هم قرار بود کنفرانس بده...
اتاقمون رو حسابی کنفرانسی چیدیم... صدا... نور.. حرکت
من مسئول دکور صحنه بودم و گریم همسر شدم😁
یه نیم ساعتی با صدرا سرونازم رو سرگرم کردین یک آن غافل شدم سروناز مثل تیری که از زه کمان رها شده بود شتابان سمت اتاق مربوطه رفت اقا هراسان دنبالش دویدم و دم در اتاق مربوطه دستگیر شد... از این بازی خوشش اومد و هر وقت فرصتی پیدا می کرد الفرار.. هم خنده ام گرفته بود هم خسته شده بودیم... خانم دلش برای باباش تنگ شده بود
_وسط لایو ماموریت داشتم کیفیت لایو بررسی کنم یک ان خواستم قربان صدقه همسر بروم خوب شد در آخرین لحظات مغزمان کار کرد.
ما خونواده تجربه ها هستیم
باران که می بارد حتما یک بار باید زیرش برویم و خیس بشویم
برف که می اید باید برف بازی کنیم و ادم برفی بسازیم و روی برفها سر بخوریم
تگرک که باریددستمان را از پنجره زیر آن بگیریم تا به دردش را بچشیم واز قدرتش متعجب بشویم
حتی زیر گرمای بالای 40درجه کوه را فتح کنیم و خیس عرق شویم
چند روزپیش مه غلیظی تهران را فراگرفت عیال بیرون رفت تا خرید کند بعدهم با ذوق برگشت از هوای دهشتناک مه آلود سخنها گفت و من و صدرا ترغیب کرد که به زیر مه برویم
شتابان شال و کلاه کردیم و به زیر مه رفتیم.. و طی یک تصمیم آنی پارک را برای دیدن فضای وهم انگیز مه مناسبتر دیدم و با وسواس قدم به پارک مه الودی گذاشتیم که برای زهر ترک شدنمان یک سوار بی سر کم داشت
بله زندگی را باید زندگی کرد
ساعت 5 صبح
شر شر ریز باران و سر وصدای پرندگان گویی در سلام به خدا از هم سبقت می گیرند.... من را به خلسه خوابی رویایی فرو می برد... لذت غریبی ست که چند روزی تجربه اش میکنم
اینو می نویسم بعدا برایم یادآوری شود روزهای کرونایی ام چگونه گ گذشت
ساعت ده از خواب بلند می شوم(متاسفانه) عیال لپ تاپ روی شکم بروی کاناپه لم داده و می نویسد و با دیدن روی ژولیده ام می خندد.
خلوتمان با بیدار شدن صدرا و بلافاصله سروناز شروع نشده تمام می شود
بساط صبحانه مفصل توسط عیال و کلنجار من با صدرا بر سر خوردن صبحانه و سرونازی که روی پای پدرش لم داده و لقمه های مورچه ای از پدرش دریافت میکند
ساعت خیلی خوش بینانه 11 شده است!
بعد رسیدگی به بهداشت سروناز و مراحل پاکسازی پوست و زدن کرم روزانه و رسیدگی ب ظاهر زولیده..
سپس فرستادن پسر و پدر برای درس خواندن و انجام تکالیف درخواستی معلم ومن از ب بسم الله تا تای تمت خانه را تمیز می کنم و برق می اندازم و کیف می کنم
بعد از دوساعت برگشت پدر و پسر از اتاق درس و رفتن پسر به بازی با دوستانش در حیاط.
وعده نیم روزی و خواباندن سروناز و پای لپ تاپ و تند تند رمان نوشتن تا ساعت 3
این بین سر زدن به اشپزخانه و نهار درست کردن
بعد از صرف نهار و جمع جور مختصر دوباره... باز با کله پریدن شب لب تاب تا 7 نوشتن
سپس شام و گپ و گفت با خانواده و بازی با بچه ها
اخر شب هم شام کمی تلویزون و کرمهای شبانه و چرخش در نت و... سر وکله زدن با بچه ها در ساعت 12 شب برای خواب
گاهی قصه بالا کمی تغییر میکند مثل خواندن نماز و وعده و عیدم با خدا
و قصه شب
از کمکهای بی دریغت ممنونم مهربونم
مامان من یک انسان شاد، شنگول وهنرمند است... حد و مرز مهربانی برای او وجود ندارد... بزرگی قلبش به بزرگی کهکشانها طعنه می زند
در قرنطينه هزار و یک کار انجام داد... از دوختن ملافه های جدید، شیرینی پختن، دوخت و دوز لباسهای جدید و.... . از اضافه پارچه یکی از مانتوهایش یک لباس خوشگل هم برای سروناز دوخته است
از دانه های نارنج هم سبزه کاشته است... از بس ب دانه ها عشق ورزید اینطور به رشد و بالندگی رسیده اند که دل هر ببینده ای را می برد و زبان به تحسینش باز می شود.
بی صبرانه منتظر پست هستم تا زودتر شیرینی هایش را بچشم و لباس را تن دخترکم کنم.
این روزا همه از خستگی قرنطینه می نالند من که انقدر کار سرم ریخته که نمی دانم چطور روز شب میشود. هفته ای است که شروع چند کاری و ایده ای را که مدتها گوشه ذهنم خاک می خورد را کلید زده ام و تا حالا خللی در روندشان وارد نشده
شاید خنده دار باشد ولی یکی از کارهای مورد علاقه ام پهن کردن لباسهای رنگی رنگی سروناز است. عاشق این طیفهای متنوع از این رنگهای ملیح و دوست داشتنی هستم.
دوست دارم بچه ها طوری بار بیایند که از هویت جنسی شان رضایت داشته باشند و به ان ببالند
درک نمی کنم مادرانی که دخترها را تیپهای پسرانه می زنند یا بلعکس.. پسران گیسو بلند!!!!
دلم میخواهد بچه ها تک بعدی رشد نکند و در همه ابعادشان به رشد و بالندگی برسند..
اگر تمام توجه به رشد و بالندگی در یک بعد متمرکز شود در بقیه ابعاد باعث فقر می شود
رشد چه بسا زنان موفق علمی اجتماعی در ابراز عشق و محبت به همسر و فرزند و دیگران ناتوان هستند
یا بعلکس زنانی که فقط فقط به بعد زیبایی و لطافت زنانه شان می رسند اما از نظر علمی ووفرهنگی فقیرند
سروناز را طوری بار میاورم که به جنسیتش، زن بودنش، مادر بودنش افتخار کند... به زیبایی و سلامت جسمانی اش توجه داشته باشد...
به زیبایی روح و روانش توجه کند و سعی به خودسازی داشته باشد
اگاهی اش را با مطالعه بالا ببرد
علمش را تا جایی که توان دارد بالا ببرد
و در ابراز عشق و علاقه به دیگران بخصوص خانواده اش ناتوان و فقیر نباشد