زندگی رسم خوشایندی است

زندگی رسم خوشایندی است
بایگانی
نویسندگان

۲۵۰ مطلب توسط «سمانه صبا» ثبت شده است

۱۰دی

دیشب در نوک بام خانه روبرویی باز سر و کله ستاره ام پیدا شد.عیالو صدا زدم تا اونو ببینه وقتی اومد زد زیر خنده و گفت :اون انعکاس لامپ تو حیاطه!!!

من😲

گفتم بابا ستاره بود بخدا من فرق لامپ و ستاره رو می فهمم و خلاصه زیر بار نرفت..اونقدر سرمو این ور و ان ور چرخوندم که ستاره خانوم یافت شد و دوباره عیال صدا زدم و بلاخره چشمش ب جمال ستاره خانوم روشن شد!!!

دوتابی باهم محو ستاره شدیم..هرازگاهی ابرها از روی ستاره رد می شد و ناپدید می شد ولی بعد از عبور ابر دوباره می درخشید

اونقدر نگاهش کردیم ستاره رفت و رفت و رفت 

 

سمانه صبا
۰۹دی

سرگذشت واقعی هیون هی دختری باهوش و خوشگل جاسوس کره شمالی که یک هواپیما کره جنوبی با ۱۱۵ نفر را منهدم میکند و قبل از خودکشی با سیانور در بحرین دستگیر میشود و به کره جنوبی تحویل داده میشود و در انجا متوجه دروغ پرداری های حاکم خونخوار کره شمالی درباره کره جنوبی و باقی کشورهای اروپایی و..می شود...

خیلی جالب بود

_یک اخلاق بدی دارم وقتی جایی کامنت می گذارم اگر همان روز سر بزنم‌یا نهایتا همان هفته پاسخ رو خواهم خواند و در صورت نیاز جواب..وگرنه به کل یادم میره چی بود چی شد..کجا رفتم چرا رفتم

_این روزا جز وب دوستی که درگیر بیماری عزیزی هست وب خونی ندارم نمی دونم چرا

 

 

سمانه صبا
۰۷دی

بعد از رصد آسمان شفاف گوگد همراه با آهنگهای زنده چای خانه ارگ ماهم به خلسه خواب رفتیم 

صبح هم زدیم ب جاده به قصد دیدن گلپایگان ...یک مناره از زمان قاجار که بسته بود و یک مسجد جامع ب قدمت هزار سال (زمان سلجوقیان) دیدنی های تاریخی گلپایگان بود..

مسجد جامع گلیپایگان فضایی دنج و روحانی مانند اکثرا مساجد تاریخی کشور داشت .

 

از ان مدلها که دوست داشتی ساعتها کنار حوض وسط حیاط مسجد بنشینی و به گنبد اجری و قدیمی اش خیره شوی...

...به دیوارهای گلی با آن نوشته های خاص و رمزآلودش دست بکشی...

کوبه های مرد و زنش را بارها به صدا دربیاوری

ضخامت و قدمت درچوبی اش حیرت زده ات بکند و به سختی چند سانتی متر بتوانی تکانش بدهی.‌‌..

سپس پرواز کردیم به سمت خوانسار

شهری کوچک که دور تا دورش را کوهای سپید سر ب فلک کشیده احاطه کرده بودند‌‌‌‌،گرمای آفتاب درخشانش در هوی هوی  باد دی کمرنگ شده بود...

سرچشمه و پارک زیباش 

دریاچه سد و

گلستان کوه بی نظیرش با دامنی از گلهای کمیاب لاله های واژگون که در بهار رخ نمایی میکنند و اینک زمستان است و دامن سپید کوه

سمانه صبا
۰۷دی

صبح به قصد یک سفر کوچولو کوله بار بستیم و راه افتادیم 

مقصد اول تالاب بهشت معصومه قم بود که هر بار با دیدنش قلبمون فشرده میشه ..دوسال پیش پر از آب و هیاهوی زندگی و امسال خشک خشک!

به جز چندتای عقاب شکار دیگه ای نداشتیم وراه افتادیم سمت آب گرم (بهتره بگم آب داغ) محلات!

دفعه قبل چون در تابستون بود اصلا خوش نگذشت که هیچ دلم می خواست زودتر فرار کنم ولی اینبار خیلی خوب بود..البته دمای آب آنقدر داغ هست که یک ربع کافیه !

بعدهم اوایل شب رسیدیم گوگد

ارگ قدیمی بازسازی شد گوگد که تبدیل به یگ هتل زیبایی سنتی شده و یک شب رویایی و خاطرانگیز رو برای مهمانهایش رقم می زنه!

بعد از استراحت به بازدید ارگ رفتیم و آسمان شبش حیرت زدمون کرد

خوشه پروین و مریخ و ...خلاصه همه کهکشانی های جمع جمع بودند!

با رفتن به برچ بارو قلعه گویی آسمان آنچنان نزدیکمان شده بود که دست دراز می کردیم ستاره می چیدیم

 

سمانه صبا
۰۶دی

هر چقدر روز قبل از سفر حال خوشی دارم روز بعد از سفر پنجرم

تقصیر خودمه ازبس تاکید دارم همه چیز مرتب و تمیز سرجاش قرار بگیره از خستگی نشسته خوابم میبره ...این وسط غذا هوس کردنم چی بود..

سمانه صبا
۰۳دی

سه تا خونواده در اینستاگرام هرازگاهی دنبال میکردم که هر سه خیلی عجیب مهاجرت کردند ترکیه !

مهاجرت قضیه پیچیده هست و چند بعدی.

مسلما اونی که مهاجرت میکنه حتما وضع مالیش توپ نیست که رفته ،چه بسا ادمایی دیدم که حاضرن در شهرهای خیلی خیلی کوچیک کشورای اروپایی تو خونه هاق ۳۰ متری زندگی کنند ولی فقط اسمش اینه که رفتند 

همینجا هم‌ادمایی داریم که خیلی خیلی پولدارن ولی حاضر نیستن حتی دقیقه ای در چنین شرایطی در اروپا یا آمریکا و...زندگی کنند.

اینو‌نمی گم بشم مثال گربه و گوشت هاا نه...

ما به شخصه می تونیم خیلی راحت بریم چون هم از نظر مالی مشکلی نداریم هم روزمه تحصیلی و کاری همسر پر پیمان‌ و خیلی موارد دیگه که کار رو برای ما آسون کرده اما

به هزار و یک دلیل قصد رفتن‌ نداریم ...حالا صدرا و سروناز خواستن برن ...برن

فقط اینو میدونم رفتن یعنی پایان مشکلات ورسیدن ب بهشت برین نیست چون اونا هم مشکلاتی دارن از جنسی دیگر...

اما لپ مطلب اصلا اما و اگر مهاجرت و...نیست بلکه جوگیری های بعد از مهاجرته:

اینها یک عده انسان مهاجر هستند که من می شناسم و خلاصه وار میگم :

آقایm چهل ساله دانمارک زندگی میکنه ؛وقتی میاد و میره خاک وطن می بوسه...عاشق زنده نگهداشتن رسم و رسوماتش هست و همیشه نقاط قوت ایران رو یادآوری میکنه و هر جا بتونه حمایت ....

حالا  خانمm پنج سال نیست رفته (اونم با ضرب زور و سختی  شرایط الانش رو هم خیلی از ماها ده دقیقه تحمل نخواهیم کرد)...می نویسه"تا پام رسید فرودگاه یک نفس راحت کشیدم و...

یا خانم t به زور لاتاری دوساله رفته آمریکا کلا پستهاش زبان انگلیسی هست!

 

یا یکی دیگه از ییلاقات فلان کشور می نویسه و با تعجب و شوق از لک لکهای اونجا تعریف میکنه ...بیا بریم یه جاهایی از گیلان و مازندران و جزیره هرمز و لارک و کویر مرکزی ایران نشونت بدم انگشت به دهن بمونی!😒

 

درد رفتن نیست هرکسی حق داره برای زندگیش تصمیم بگیره درد این جوگیر بازیا...این عدم اعتماد بنفسها...این از خود باختگی هاا....ایناست!

سمانه صبا
۳۰آذر

عیال ما خیلی بند رسم و رسومات نیست الا یلدااااا

چون توش بخور بخوره😁

 

 

سمانه صبا
۲۹آذر

آخ این مدل ادمایی که فقط بلند غر بزنن و شکوه و گلایه کنن کلافه ام میکنن 

هر طور هم که مثبت باهاشون حرف بزنی یه نکته منفی پیدا میکنن و جوابتو به منفی ترین شکل ممکن میدن

دو تا دوست دارم :

اولی فاطمه در یک خانه قدیمی ۵۰ متری با دو دختر ۸ و ۵ .فاطمه همدانی هست و خودش از خونواده خیلی پولداریه(نصف فامیلشون چندین دهه هست اروپا و آمریکان)آقا این بشر یک آدم مثبت باحالی هست که نگو...من و فاطمه که بهم می رسیم حرف از اخرین کتابی که خوندیم و فلان مسئله سیاسی و ابداع یک بازی جدید و....می زنیم ...من از آخرین نوشته هام میگم و اون از طرح جدید یک بازی دیگه(تو کار اسباب بازی هستن)

به تازگی میخواد فرزند سومش بیاره ...چقدر این‌ دختر با بچه هاش قشنگ رفتار میکنه ادم حض میکنه.

اما محبوبه....یک معلم و همسرش هم کارمند دارای یک دختر ۷ساله ..دایم از زندگیش و همسرش و خونواده خودش وزمین و زمان گله و شکایت داره

.یه خونه نوساز ۷۰متری داره و یک زمین تو شمال...هنوزم می ناله که چقدر اینقدر درآمدش پایینه و....

تصمیم گرفتم کم کم باهاش قطع رابطه کنم والا روح روانتو بهم می ریزه بس می ناله!

تو وبلاگهایی که می خونم بعضیا اینطورین فوق العاده بدبین و منفی

اما بعضیا ادم حض میکنه در اوج مشکلات هم میگن "خدایا شکرت"

خدایا به تعداد دانه های برنجی که پختم برای مهمون عزیزم شکرت

 

سمانه صبا
۲۸آذر

دیشب در اوج خستگی تا خواستم بخوابم طبق معمول نگاهی به آسمان کردم و ناگهان  یک ستاره درخشان در یک گوشه پیدایش شد و من ذوق زده چند دقیقه ای محوش شدم و گفتم "الله اکبر چقدر زیباست"

با صدرا چندتا فیلم مستند  کهکشانی دانلود کردیم و هربار نگاهش می کنیم باهم میگیم "الله اکبر"

چندین میلیارد کهکشان و ستاره و سیاره و....

یعنی پیامبر موقع معراج از همه اینها عبور کرده؟!

جمعه شبها هم شبکه ۴ یک برنامه ایرانی درباره فضا می گذاره که هر ۳ نفر به جز سروناز با لذت محو تماشای برنامه می شیم .

شب همیشه پر از رمز و راز بوده و کسانی که شب بیداری بندگی داشته باشند به رمز و رازهای دست پیدا میکنند و پرده ها از نظرشون رفته رفته محو میشه

به قول پدر دکتر قمشه ای.

 

چه خوش است یک شب بکشی هوا را

به خلوص خواهی ز خدا خدا را

به حضور خوانی ورقی ز قرِآن

فکنی در آتش کتب ریا را

سمانه صبا
۲۶آذر


من حدود دوسال شاغل بودم اگرچه شاغل بودن اعتماد بنفس آدم رو تا حدی بالا می بره و درآمد مستقلش خیلی شیرین هست اما سختی های زیادی هم پیش روی ادم هست بخصوص کسانی که مادر شده اند.

اما دسته بندی بانوان شاغل با استفاده از مغز کوچک زنگ زده من

1-اونایی که به قول قدیمی ها دود چراغ خوردن وبرای جایگاه امروزیشون سختی ها ،ناملایمات ،کنایه و کلفته های زیادی شنیدن. معمولا در مشاغل درست و حسابی مشغول به کار هستند و به نظر من چون  آدمهایی پرتلاش و با پشت کاری بودند، احتمالا  در زندگی شخصی شون هم با قدرت رفتار میکنند و بلدند چطور نقشهای خودشون در جایگاه  همسر ،مادر،کارمند ،فرزند و...خوب مدیریت کنند.


دسته دوم هم کسانی هستند که واقعا به نون شب محتاج هستند و بندگان خدا یه جورایی مجبورند کار کنند!


دسته سوم قرتی پرتی های هستند که با کارهای نه چندان سطح بالا خرج قر و فرشون رو درمیارند.مثلا همسر یک پرستار داشت که پدرش خلبان بود واز لحاظ مالی در رفاه کامل ولی بخاطر یک تومن بلند می شد می آمد چون خیلی ولخرج بود !


اما خطابم به یکسری از خانمها هست که هیچ جوره قابل درک نیستند! اینا یا به جامعه یا اطرافیانشون میخوان ثابت کنند که "بعله ما زن خانه دار نیستیم و کار می کنیم " یا اینکه از محیط زندگیشون بیزارن و کار میشه بهانه ای برای فرار از منزل!

یکی از این موارد آخری همسایه پولدار ما هست!خانم همسایه مذکور دارای  دوفرزند هستند ،دختر در آستانه بلوغ و یک پسر 5ساله!
ایشون همسر یک طلافروش است و خودتون می دونید که چقدر وضع مالی  طلافرشها بالاست !

ماشینی که زیر پای این خانم هست مدل بالا و شیک و ریخت و پاش هم بیا و ببین!

اما

پسر این خانم از ده صبح تا 4مهد میره چون از شواهد امر پیداست مادر حوصله این وروجک شر را نداره و سعی کرده طولانی ترین زمان مهد پسرک رو بزاره .پسرک تقریبا هر روز خونه ما میاد و گاهی تا هشت شب منزل ماست طوری که گاهی من مجبور میشم عذرش رو بخوام !
 کار مهم ایشون که خیلی خیلی هم بهش افتخار می کنه  "ماساژ "هست.انواع اقسام ماساژپشت..گردن..صورت و...
پسرک طفلک با یک مظلومیتی به من میگفت "مامانم گفته شما باید از پس خودتون بربیاین " 

 

حضور فعال در اجتماع برای بانوان خانه دار اصلا بد نیست که هیچ ،بلکه روی روحیه  اثر مثبت داره ولی شکل این حضور و زمانی که صرف اون میشه رو باید درست مدیریت کنیم !
یادمون باشه تربیت یک بچه سالم از نظر روح و روان خدمت بزرگی به آبادانی یک جامعه هست !

سمانه صبا