زندگی رسم خوشایندی است

زندگی رسم خوشایندی است
بایگانی
نویسندگان

۲۴۳ مطلب توسط «سمانه صبا» ثبت شده است

۱۸خرداد

آکتور هم به پایان رسید 

جزء بهترین و خاص ترین سریال های ایرانی بود و برخلاف غالب سریال های ایرانی از دیدنش پیشمان نشدم 

 

 

اینم موسیقی بسیار زیبای تیتراژ پایانی آکتور

سمانه صبا
۰۳خرداد

بزرگی می گفت :دل تکرار دوست دارد و عقل از تکرار بیزار است

من به ندرت سریال  می ببینم و بسیار سخت از سریال و فیلم نامه ای خوشم می آید و معمولا جذب سریال هایی می شوم که برای دیگران جذاب نیست

چند هفته پیش بطور ناگهانی فهمیدم سریال حیرانی از آی فیلم پخش می شود آن زمان که پخش می شد نوع روایت و موسیقی اش را دوست داشتم، اما از آنجایی که سریال به اواسط خود رسیده بود و من بسیار گرفتار، موفق به دیدن دوباره اَش نشدم. 

یکشنبه وقتی سروناز را به موسسه بردم و خانه خالی شده بود ابتدا خواستم بنویسم، بعد منصرف شدم و چرخی در دنیای مجازی زدم که خیلی زود حوصله ام را سر برد، بعد تصمیم گرفتم به امورات خانه بپردازم اما انگار آن هم طلسم شده بود. یکباره تصمیم گرفتم سریال حیرانی را بعد از سالها دوباره ببینم؛ تمام مدت روی مبل نشسته بودم و تک تک قسمت های حیرانی را می دیدم. از سرگشتگی قهرمان داستان در ابتدای سریال تا رسیدن به آرامشش در انتهای داستان..

از صبوری مادر ی که رنج ها کشید اما امید او را زنده نگه داشت تا بلاخره به مراد دل رسید

از پریدن های رنگ و از تپیدن های دل     

از پذیرش و رها کردن

و...

یکباره دیدم ای دل غافل زمان به سر رسیده و باید نهار تهیه کنم و دنبال سروناز بانو بروم

🌿🌿🌿

این دلِ غم دیده حالش بِه شود، دل بَد مَکن

این سَر شوریده باز آید به سامان غم مخور

 

 

سمانه صبا
۰۳خرداد

گاهی وقت ها به خودم می گویم کاش برای جامعه و خدمت به خلق قدمی برمی داشتم. مثلا وقتی دوستی را می ببینم با چه شور و حرارتی در جامعه فعالیت دارد و بزرگترین دغدغه اش بالا بردن آگاهی مادران و آموزش به کودکان و فعالیت های خیرانه ی عام المنفعه، کم کردن تولید زباله با انواع اقسام ترفندها و...

آن وقت غبطه می خورم که چرا من کنج عزلت گرفته و تنها به رشد خود و نهایتا فرزندان و چند حرکت کوچک بسنده کرده ام!

و باز به خود دلداری می دهم که :آهای رفیق قرار نیست همه شبیه هم باشند، دوست تو استعداد و توانایی های انجام کارهای زیادی دارد که تو نداری اما تو هم استعداد و توانایی انجام کارهای زیادی را داری که او ندارد. پس تو باید باتوجه به استعداد و توانایی و امکانات به خلق خدمت کنی🌿

🌿🌿🌿

چند پیشنهاد برای زباله سازی کمتر 

یک: تفکیک زباله( یا می تونید شخصا به شرکت‌های جمع آوری زباله زنگ بزنید که زباله های خشک تان را جمع آوری کنند یا به گلماند محله بروید و در عوض زباله ها گلدان دریافت کنید و یا کُنج سطل زباله بزارید تا زباله گردها هم نانی گیرشان بیاید)

یک اقدام دیگر :استفاده از دستمال های نخی به جای خرید بسته بسته دستمال کاغذی هست که اتفاقا از نظر سلامت و بهداشت هم بسیار ضروری است

سه :خرید کاپ قاعدگی به جای پدهای بهداشتی( یکی از دوستان خیلی تحقیق کرده و راضی بود)

نان های خشک را برای طویله ها و مرغ و خروس ها نگه دارین و به آن ها تحویل دهید

پوست میوه را هم می توانید به حیوانات طویله بدهید اگر در دسترس نیست آن ها را یا توی باغچه دفن کنید تا تبدیل به خاک شود یا خشک کنید که کیسه زباله ی شما شیرآبه نداشته باشد

در مصرف آب و برق صرفه جویی کنیم که همه ی هموطنان از این موهبت استفاده کنند

وقتی به فروشگاههای بزرگ می رویم به مقدار نیاز خرید کنیم وگرنه با کلی خریدهایی غیرضروری در خانه مواجه می شویم 

و..

و زمین مادر شماست در نگهداری از آن کوشا باشید( حضرت محمد)

یادمان باشد فردا روز محاسبه وقتی پرده ها کنار رفت شرمنده خدا نشویم و با سری بلند بگوییم :ببین چگونه از زمین و آفریده هایت محافظت کردم!

سمانه صبا
۲۶ارديبهشت

در ده روز گذشته دچار انواع اقسام امراض متفاوت شدم و همزمان برای مشکلی دارو و درمان گیاهی استفاده می کردم، از انواع اقسام دمنوش ها با طعم زهر حلاحل تا بوی دود عنبر نسا و بخور گل چل گیس و ملحم پنجاه گیاه و...

همین که با این وجود زنده ام و می نویسم باید هزار بار سجده ی شکر گذارم

🌿🌿🌿

دیر جُنبیدم و بلیط مشهد تمام شد حالا ما مانده ایم و تعطیلات و خانه و بریز و بپاش بچه ها! 

🌿🌿🌿

کتاب در صحبت قرآن از استاد قمشه‌ای بسیار عالی و روان و در حد فهم است، طوری از قرآن می گوید گویی یه کتاب داستان نرم و لطیف با هزار پند و اندرز را می خوانی و حظ می بری

🌿🌿🌿

در نمایشگاه کتاب؛ کتاب‌های دوستم مهناز جعفری را دیدم، وی مترجم کتب آموزشی و بسیار مفید برای بچه ها و نوجوان هست، مطالبی که یادگیری آن باعث رشد جنسی، روحی درست بچه ها می شود، انتشارات مهرسا 

رمان وقتی به یک مرد مبتلا شدم را هم دیدم، اما به غرفه اش نرفتم و رخ نشان ندادم چون از ناشر دل خوشی نداشتم

اما نمایشنامه ام فقط آنلاین فروش دارد 

کتاب‌های همسر هم چندتایی در بخش های پزشکی موجود بود و خواهان زیادی داشت 

کتاب پرنده نگری نیز از یکی از دوستان فالوور اینستاگرام جناب پرویز بختیاری نیز بود 

 

حس خیلی خوبی داشتم که همسرم و دوستانم و البته خود ِ کمترینم، این چنین دست به قلم  هستیم

 

سمانه صبا
۲۰ارديبهشت

سلام 

عید از بس سرشلوغیان بودم درست حسابی نتوانستم مامان را ببینم برای همین برایش بلیط گرفتم تا یکهفته ای پیشمان بماند، در وقت کمی که داشتیم سعی کردیم حسابی به ما خوش بگذرد

غذاهای متنوع و غذاهایی که ماها قصد درست کردنش را داشتیم، را باهم پختیم

چند جای تفریحی رفتیم، تجریش گردی کردیم و... 

صدرا می گوید کاش مامان نرگس نزدیک ما زندگی می کرد، می گویم مامان جان؛ چون دور است قدرش را می دانیم اگر نزدیک بود مطمئن باش اینقدر هوایش را نداشتیم و قدرش را نمی دانستیم

🌿🌿🌿

عضو کتابخانه شدم و چند کتاب به امانت گرفتم، مقایسه کردم با کتابخانه ی بوستان قیطریه( منزل سابق)چقدر متفاوت بود، مسوول کتابخانه دختر جوان و خنده رو و گشاده رو، امکانات کتابخانه عالی، از نیمکت های نو و تمیز و بزرگ تا جای ساز و قهوه ساز و آب سرد کن و... هزینه هم بسیارررر کم.

 

سمانه صبا
۰۱ارديبهشت

آخرین جزء از قرآن کریم را در حالی تلاوت کردم، که متاسفانه به دلایل سرگرم شدن با امورات زندگی که بعضا چندان هم مهم نبودند فقط قرائت کردم و نتوانستم ترجمه بخوانم و تامل هم داشته باشند جز به تعداد انگشت شمار، و دست به دامن خدایم که مهربانی اش بی اندازه است که اندک عبادت را از من بپذیر 🌿

دلم بسیار گرفت، بی نهایت برای ماه رمضان و جز خوانی قرآن، دعای سحر، دعاهای روزانه اش و شبهای قدر دل تنگ می شوم، صد حیف که بسیار خسته بودم و شب بیست و سوم جز بازمانده ها شدم 

🌿🌿🌿

قصد سفر داشتیم اما هیچ جای خالی برای اقامت یافت نکردیم و باز من به دو مورد که سال‌هاس کنج ذهنم است رسیدم؛ یا ویلا بخریم یا یک کاروان مجهز، و البته فعلا جای پول‌های هردویش خالی است😆

🌿🌿🌿

سروناز را با مشورت دوستم در یک موسسه نوشتم، دوستم که بسیار در امر کودک خبره شده است، گفت مکان خوبی به نظر میاید

از همه مهتر جای موسسه بود که من را تشویق به این امر کرد، سبز و دنج. 

از هفته ی دیگر خدا بخواهد چهار روز در هفته کلاس خواهیم رفت، من و صدرا زبان و سروناز بانو هم موسسه.... سر شلوغیان می شویم

🌿🌿🌿

صدرا دوست دارد مهاجرت کند زیرا عاشق ماشین های گران قیمت آن هاست 

همسر از مالی و رزومه ی تحصیلی و.. خدا رو شکر مشکلی ندارد اما من آدم مهاجرت نیستم، نمی تونم بگذارم و بروم، رفتن راحت است اما ماندن و در حد توان خدمت یه جامعه و بالابردن فرهنگ جامعه و امور عام المنفعه برای مردمت بسیار مهمتر، اما صدرا را که من می ببینم احتمالا خواهد رفت حتی بخاطر ماشین باکلاس 🤭

 

تا اینجا را جمعه نوشته بودم و ذخیره کرده بودم و بقیه اش را امروز هفت اردیبهشت 👇😅🌸

 

🌿🌿

روز جمعه که در منزل ماندیم اما دانستیم بسیار کسل و بی حوصله خواهیم شد اگر هر سه روز را در خانه بمانیم، شنبه صبح زود بلند شدیم تا یک جایی نزدیک تهرون برویم، کنار سوپرمارکت ایستادیم تا مقداری مایحتاج بخریم یکباره دیدم من که اندک وسیله ای برداشته ام چرا مسافرت یکباره نرویم، این شد که پیشنهاد دادم و همسر بپذیرفت با توکل به خدا راه افتادیم 

شهر تفرش مقصد ما بود و باید بگویم بی نظیر این شهر، شهر تفرش شهر پدران علم و هنر ایران نام دارد

زادگاه فخر ایران پروفسور محمود حسابی، استاد علی حاتمی استاد مظاهر مصفا، اردشیر قوام( پدر پیوند مغز استخوان ایران )بانو فراغ فرخزاد، بانو پروانه وثوق( فرشته ی نجات کودکان سرطان ایرانی )مریم پیرهادی( اولین دندانپزشک زن ایرانی)وبسیاری دیگری که در این جا نمی گنجد ذکر نام گران هایشان. ... این بزرگان چه نقش بی بدیلی در روند آبادانی ایران داشته اند. 

و من دانستم اینان فخر ما هستند، ایرانی های اصیل و بافرهنگ غنی که علیرقم مشکلات ماندند و چه کارها انجام دادند، سر تعظیم برای هر ایرانی که قلبش برای ایران و ایرانی بتپد.

از آنجایی که بخشی از رمانم در شهر تفرش رخ می دهد من کوچه پس کوچه ها زیر باران نرم بهاری  می گشتم وپی خانه ی حاج ننه را بودم و به گمانم آن را یافتم 

پر از حس های ناب و دل انگیز  که یاد آوری آن هم نشاط به جانم تزریق می کند... 

و البته بخت باما یار بود و اقامتگاه هم مهیا شد و ما بیرون نماندیم 

خداجان هزار بار شکرت که  دیدنت زیبایی هات را به ما ارزانی دادی

فهرست مکان های دیدنی تفرش جان

خانه پدری نظامی گنجوی در روستای طاد

مزار بزرگ مرد ایران زمین و فخر ایران زمین پروفسور محمود حسابی

بنای بسیار دل انگیز ششناو

قنات باصفای و کهن ششناو

چنار 700ساله( عجب پیرمرد باصفای بود )

موزه استاد بصیر

 

 

سمانه صبا
۱۹فروردين

ما سرانجام بعد از سه هفته به منزل برگشتیم، این مسافرت طولانی علاوه بر مزایای بی شمار، عیب های هم داشت و مهمترین آن خستگی بویژه برای بچه ها و خاصه سروناز بود، پوستمان هم آسیب دید چرا که واقعا رسیدگی به آن ممکن نبود. 

از مشهد بگویم که هر روز یکجا دعوت بودیم( اینجا باید قدر خانواده پُر شمار همسر را دانست😉) البته بعلت برگشت ما، هفت خانواده فرصت نکردند ما را دعوت کنند که آه حسرت از نهادمان بلند شد و صد حیف که چاره ای جز برگشت نبود. 

روز یازدهم هم خودم مهمانی گرفتم و تنها دعایم قبولی آن افطاری در پیشگاه خداوند ِجان بود.

در این مسافرت اما روتین زندگی ام بهم خورد، رسیدگی به پوست و بهداشت خانواده و نوشتن و...به هیچ چیز نرسیدم. 

بعد از آمدن اما تا سه روز دچار غم و دلتنگی بودیم چرا که یکباره آن همه هیاهو خوابید و ما ماندیم و خانه ی کوچکمان. قسمت وحشتناک ماجرا این بود که من دانستم از این ببعد چون کوزتی باید مرتب افطار و سحر و صبحانه و نهار و... بپزم🥴

ان شاء الله هیچکس از خانواده اش دور نماند اما اگر مصلحت خداوند در دوری است با آن کنار بیاییم و به جای نق زدن و افسردگی، خودمان را قوی کنیم و زندگی شادی را علیرقم دشواری هایش رقم بزنیم و چه بسا بسیار موفقیت ها در این دوری هاست. 

 

سمانه صبا
۰۷فروردين

اواخر بهمن به تکه ای از ایرانم سفر کردم که از دیرباز آرزوی رفتن به آن خطه را داشتم، تمام تلاشم را کردم که هر لحظه از بودن در آنجا لذت ببرم و استفاده کنم، که در این امر بسیار موفق عمل کردم و چنان ذهنم را از هر مشکلی خالی نگه داشتم گویی هیچ مشکلی آن جا نیست!تجربه ی بسیار نابی بود و من از نزدیک بخش بسیار بسیار کوچکی از آفرینش خدایم را لمس کردم و حظ بردم.

خدایا سپاسگذارم از اینکه این فرصت را در اختیارم قرار دادی

🌿🌿🌿

اسفندماه با سرعت سپری شد و سپس بعد از گذشت سالها، تصمیم گرفتیم با خودروی خود به زادگاهمان برویم و در بین مسیر برای اینکه خسته نشویم و از مسیر لذت ببریم هر شب جایی ماندیم و چند جای طبیعی و تاریخی را دیدیم. 

از جمله آبشار بسیار زیبایی در شهرستان مُجن، چشمه ی هفت رنگ، بنای عارف بزرگ بایزید بسطامی و ابولحسن خرقانی و... 

 

 در نیشابور؛ دکتر به دیدار مُراد خود؛ شیخ فریدالدین عطار رفت و ساعتها کنار مزارش نشست و شعر خواند و حظ فراوان بُرد. 

اما به هنگام ورود به مشهد و مسافرت ضربتی به شهرستانی برای عروسی یکی از نزدیکان دکتر و هوای سرد و بارانی، آنفولانزا گرفتیم و هریک گوشه ای افتاده و در تب بیماری می سوختیم و می ساختیم و امروز اندکی حالمان بهتر شده

و باز خدا زیباییم را شکر، که اگرچه بیماری داده اما درمان را نیز داده و من می دانم در بیماری چه گناهانی بخشوده می شود و از خدای بخشنده بابت این همه لطف ممنونم که به هر بهانه ای به بنده اش می بخشد و از گناهش می کاهد. 

🌿🌿🌿

ماه رمضان مصادف با آمدن بهار شد و در بین هیاهوی رفت و آمد و افطاری دادن ها. تلاش دارم حداقل یک جزء قرآنم را تلاوت کنم و باز دست نیاز به خداجان که لطفا آن را قبول کن یا الرحم الراحمین 

🌿🌿🌿

در این تفارن بهار دل و بهار زمین، دلم را بهاری کُن یا حی یا قیوم

🌿🌿🌿

چه زیباست که در دل طبیعت از خالق خلاقش یاد کُنیم و با ذکر صفات او اندکی از او سپاسگذاری کرده و دل را با یادش لطیف و زنده گردانیم 

ان شاء الله سال خوبی داشته باشید

 

سمانه صبا
۱۴اسفند

باره زمانی هفت تا نُه صبح، هنگامی که صدرا می فرستم مدرسه و همسر به محل کار رهسپار می شود زمان فراغت زیادی داشتم، در این بازه به علت خواب سروناز بانو به کارهای منزل نمی رسیدم و عملا در سکوت و خاموشی یا گوشی توی دستم بود یا پُشت لپ تاپ می نشستم و می نوشتم که  یکباره، تصمیم گرفتم فیلم ببینم. ابتدا به دنبال فیلم های بودم که به لحاظ بازیگر و مضمون به آن ها علاقمند شده بودم و مدتها از دیدن آن ها گذشته بود 

در سایت‌های خارجی به جهت اهمیت کپی رایت باید نسخه را می خریدی و چون تحریم هستیم چنین چیزی امکان ندارد 😑.. خلاصه یک سایت ایرانی دیدم که نیاز به فیلترشکن هم ندارد 

ابتدا مرگ بازان را دیدم و فهمیدم این فیلم به همان زمان خودش برایم جذاب بود و نه اکنون، دیگر به کیفر ساترلند علاقه ندارم و جولیا رابرتز در نظرم بامزه نیست! 

روزی یک فیلم می دیدم تا رسیدم به گلادیاتور! 

بازی ها بسیار زیبا بود از راسل کرو تا واکین فینیکس( حالا قبل ها اسمش خواکین بود نمی دانم چرا یکهو واکین شد)یکباره این بازیگر به چشمم آمد و فیلم هایش را دیدم 

جوکر

قلم پر

مهاجر

فعلا این ها را دیده ام، قلم پرها فیلم؛ پُر صحنه ای بود که من رد می کردم اما درون مایه اش خوب بود. 

جوکر هم تلخ بود 

مهاجر را خیلی دوست داشتم 

 

این هم چندتا پوستر از فیلم مهاجر

🌿🌿🌿🌿

 فینیکس بازیگر توانمندی هست و البته دغدغه مند، به دنبال عدالت و بربری در دنیاس و همواره دنیای کنونی را نقد کرده است و به دنبال بهتر شدن کره زمین است و فعالیت های هم دارد.

چقدر دنیا جای بهتری می شد تنها به غُر زدن اکتفا نشود و کارهای عملی هم در کنارش انجام دهیم از هر راهی که می توانیم

تفکیک زباله ها، نریختن زباله، کمک کردن به سازمان هایی( بیماری، ازدواج، اشتغال، کودکان کار و... ) امور داوطلبانه ی در کارهای خیر و.. 

اگر هم تمکن مالی نداریم حتی شده با یک لبخند دنیای بهتری را برای خودمان و دیگران رقم بزنیم 

به قول مولانا؛ 

روزها فکر من این است و همه شب سخنم

که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

از کجا آمده‌ ام آمدنم بهر چه بود

و... 

 

 

 

 

 

سمانه صبا
۲۳بهمن

کتاب"زندگی خود را دوباره بیافرینیم"  توسط دوست روان شناسی که در مقطع دکترا تحصيلات دارد و به قول معروف سرد و گرم روزگار چشیده است، به من پیشنهاد شده است. 

در این کتاب برای شکوفا شدن کودک از نظر سلامت روان چند نکته بسیار مهم ذکر شده است که در اثر کمبود و خلاء آن کودک در بزرگسالی دچار تله یا تله های زندگی می شود

1_یک کودک به محیط خانوادگی باثبات و امن نیاز دارد، والدین هم جسمی و هم روحی در کنار کودک هستند، در دسترس هستند، در خانه هیچکس با او بدرفتاری نمی کند و کودک برای مدت طولانی تنها نمی ماند، در صورت که امنیت ابتدایی کودک تامین نشود کودک در آینده به تله رهاشدگی، بی اعتمادی و سوءرفتار دچار می شوند

2_ارتباط به دیگران( تله زندگی؛ محرومیت عاطفی و انزوای اجتناعی )ما به توجه، عشق، همدلی، راهنمایی هم در خانواده و هم همسن سالان نیاز داریم 

3.استقلال رای( تله زندگی؛ وابستگی و آسیب پذیری)

4_ابراز وجود( تله زندگی؛ سرسپردگی، معیارهای سخت گیرانه یا همان کمال طلبی)

آزادانه علایق و فعالیت‌های را براساس علاقه خودش دنبال کند نه میل و شادی اطرافیان 

5_عزت نفس( تله زندگی؛ کمبود ودشکست)

احساس ارزشمند بودن،

خانواده ای که دائما انتقاد می کنند و هیچ یک از کارهای فرزند را قابل قبول نمی دانند. 

6_محدودیت های واقع بینانه( تله زندگی؛ استحقاق)

آزادی بی حد و حصر به کودک و لوس کردن و واگذاری عدم مسوولیت به کودکو..

🌿

این فقط مختصر توضیحی برای آشنایی کتاب بود، کتاب تک تک، تله های زندگی را بررسی کرده و راهکارهای عملی و ذهنی کارآمدی  به ما ارائه می‌دهد 

 

 

 

سمانه صبا