بعد از یک دوره ی طولانی ممانعت از خرید اینترنتی باز شیطان من را گول زد آن هم در سرویس دستشویی 🥴
آن جا بود که من فهمیدم سرویس هایم اصلا جذابیت ندارند و دست به کار شدم و چند شلف و گلدان شیشه ای طبیعی و شمع گل خشک،.. سفارش دادم تا اعضای خانواده و صد البته مهمان هایم با دلی پر نشاط و روحی جلا گرفته از محیط، به کارشان بپردازند!!!!
اگر خوب شد عکس می گیرم شما هم به نشاط بیایید🤭
🌿
بابا چند سالی به مامان قول شیراز را داده بود و نمی شد و هر بار پول سفر خرج امر مهم تری شده بود، از خوش اقبالی بابا از سمت بازنشستگان سفر به شیراز آن هم رایگان ثبت نام به عمل آمد و قرعه به نام مامان و بابا افتاد، اگر چه یک طرف مسیر با اتوبوس است و هوا بشدت سرد، اما مامان چنان با اشتیاق و هیجان با من حرف می زد که دَمی به روحیه اش غبطه خوردم، مامان من یکی از انرژی مثبت ترین و سرزنده ترین آدم های دنیاست، او با کوچکترین رخداد شاد شاد می شود و در هر ماجرای، بهترین حالت را برداشت می کُند و به قول معروف نیمه پُر لیوان را می بییند
🌿
آقا ما مدتی است سریال خارجی ندیدیم، بعلت اینکه شورش را در می آوریم و تا تمام قسمت ها را آب نکشیم ول نمی کنیم و بچه هایمان کلافه می شوند که به حق است. فعلا ایرانی می ببینم، این ایرانی ها بس کِش می دهند آدم را کفری می کنند!
در حال حاضر سریال سقوط، سرگیجه، آکتور را می ببینم
دیشب خواب می دیدم رعنا آزادی ور با هادی حجازی به خارج فرار کرده اند! چیزی که بیشتر از همه من را به خنده می اندازد ناراحتی من برای مهدی پاکدل بود.
این هم ذهن ما که گاهی تا روزها درگیر سریالی می شَوَد!