این روزها وقت کم می آورم، کارگاه سلامت روان شرکت کرده اَم و هروز باید بروم، اگر چه چندان دور نیست و حال آدم را خوب می کند اما خیلی وقت گیر است، سپس بدو بدو باید ورزش بروم و گاهی چند کار ریز و درشت در این میان همیشه دارم و باید انجام شَوَد د. نهایت هَم آوردن سروناز بانو از مهد که ساعت سه عصر می شود و تند تند بساط نهار...
اگر چه از ساعت شش صبح بیدار می شوم اما بازهم کم می آورم. ورودم به خانه و دیدن خانه ای ریخت و پاش تمام انرژی ام را می گیرد، آن هم برای من که بسیار به نظم و تمیزی خانه اهمیت می دهم... دکتر چمبه و صدرا اصلا همکاری نمی کنند، و بسیار گلایه دارم.. چند روزی دکتر چمبه به جهت جراحی چشم منزل بودند، اگر چه روز دوم حالش کاملا بهبود پیدا کرده بود، اما یک استکان را هم جابجا نمی کردند،
و این گونه شد که لباسهای روی رخت آویز، گاهی سه روز دست نخورده باقی می ماند، حجم انبوهی از ظرف شسته شده روی آبکش و توی ظرفشویی، تلنبار لباسهای چروکِ در انتظار اتو توی کمد، کمدها و آیینه ها در انتظار گردگیری روزانه و... حتی کار به جایی رسیده که روتختی کتان روزهاست از جای خود جُم نخورده( من یک روتختی قلاب بافی روی تخت انداخته ام که برای راحتی خواب یک روتختی کتان ساده هم شب ها رویش می اندازم و صبح ها آن را جمع می کنم،)
لطفا پسرهای دلبندتان را طوری پرورش دهید که در امور خانه به شما و همسرشان کمک کنند
🌿
عید غدیر خم نزدیک است، عدالت بی نظیر مولا علی آنچنان بود که باعث کینه ی عمیق عده ای شد و فجایع کربلا روی داد.
عیدتان مبارک🌺