زندگی رسم خوشایندی است

زندگی رسم خوشایندی است
نویسندگان

خانه

يكشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۸، ۰۹:۵۲ ق.ظ

اکثرا روزها یا بعلت سردی هوا و بارندگی یا آلودگی تو خونه هستم .سروناز هنوز خیلی کوچیکه و بیشتر باید حواسم بهش باشه ،فقط سه شنبه در حالیکه بارون می اومد باید می رفتم مدرسه صدرا...با یه بچه کوچیک و یه عالمه وسیله و بارون شدید و یکم اضطراب ماشینو برداشتم و د برو...مدرسه صدرا تو منطقه خیلی باکلاسه ولی به قدری کوچه ها تنگ که نگو😣

خلاصه ۵تومن نذر کردم و رفتم که الحمدلله به شکل عجیبی جلوی مدرسه جای پارک پیدا شد و بی دردسر!

از سروناز نگم که یهووو وسط سخنرانی معلم و مدیر جیغ های بلند میزد..دلم میخواست بچلونمش😃

پتج شنبه هم کلاس شطرنج آقا صدرا...کجا تجریش!!!

خدا رو شکر خود کانون پارکینگ داشت ولی برگشت یه مسیر پرپیچ خمی این بلد ذلیل شده به ما داد که نگو...وسط سخنرانیش هم یهوو گوشی خاموش شد‌‌‌،یه نگاهی منو و صدرا رد و بدل کردیم و با اعتماد بنفس رفتیم تو دل خیابونا تا مسیرو پیدا کنیم ...خیلی هم خوب پیدا کردیم و از جلوی مطب عیال سر درآوردیم😁(البته جز مسیر بودهاا)

این روزا که بیشتر خونه هستم سرم رو به درست کردن کیک و دسر و...بند می کنم و کتاب میخونم ...دست و دلم ب نوشتن فعلا نمیره ..

عیال هم داره همزمان یک مطلب درباره دندان در شعر شعرا جمع اوری میکنه فعلا که عالی شده از مولانا بگیر تا صائب شیرازی.

گاهی صبح ها چند ساعت بی وقفه می نویسه وقتی صداش می زنم میگه" الان نه .داره میاد‌‌‌"...ما نویسنده ها مفهوم این‌ داره میادو خوب می فهمیم😄

چند شب پیش عیال موهامو تو حموم مشکی پر کلاغی زد.تقریبا شبیه مبارک شده بودم .نوک دماغ...پیشانی...گونه ها ،همه سیاه شده بود!

جمعه هم کتاب حصار و سگهای پدرم از شیرزاد حسن کرد عراقی رو خوندم.کتاب تلخ بود مثل زهر...

کتاب روایت پدری مستبد و سنگدل با چندین زن و دختر و پسر حبس شده در یک حصار بزرگ بود .وظیفه زنها و بچه ها خدمت رسانی به حیوانات پدر خانواده بود‌‌‌.بدترین صحنه های کتاب درباره خواهران پیر دختر راوی کتاب بود که حق ازدواج نداشتن و برای رهایی از فشار جنسی گاه هم آغوش ماه و ...می شدند که البته سرانجامی جز مرگ نداشتند!

من از همه ملل دوست دارم کتاب بخونم،تا جایی که یادمه از کشورهای ژاپن.شیلی،روس،کرد عراقی،عرب عربستان،عربلبنانی،ایتالیایی،نروژی،آلمانی،فرانسوی‌،آمریکایی‌‌‌،سرخپوست کانادایی وایرانی هم جای، خود بویژه استاد بیضایی.... خوندم 

خلق ووخو و فرهنگ و درجه احساسات و...هر کشوری انقدر با دیگری متفاوته که آدمی به وجه میاد..‌مثلا ژاپنی ها رو با شیلیایی مقایسه کنید...یخ در کنار آتش😉

اتاقمون خبلی دوست دارم.یه پنجره مشرف به چندتا‌درخت پیر داره .تغییرات فصلا و عمر آدمی و آفریدهای زیبایی خدا رو قشنگ میشه حس کرد.شبا و دلبری مهتاب که نگو

 

 

۹۸/۰۹/۱۷
سمانه صبا

نظرات  (۱)

تصویر اتاقتون خیلی زیباست. مخصوصا این کادری که انتخاب کردی. یه حس خوبی به آدم میده.

نمیدونم چرا منو میبره به سالهای دهه ی شصت و روزهای شیرین اون سالها.‌

انگار الان زندگیها خیلی بی روح و سرده. 

پاسخ:
ممنونم عزیزم فکر میکنم از نظر سلیقه خیلی شبیه هم هستیم .
درست می گی هدف از زندگی رو گم کردیم

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">