چقدر نیادم اینجا. چقدر جایم خالی
کتابها به سرعت فروش رفت و عیال کیفش کوک
نوش جانش 9سال تلاش ووتحقیق و زحمت و تجربه اندوخته بود..
یکی از خانم دکترها همزمان رمان من و کتاب همسر را سفارش داده و بنده تا یک روز توی ابرها بودم از تعریف و تمجیدش
بازهم گلی به جمال غریبه ها. از آشنایان و دوستان چه مجازی چه حقیقی هیچگس کتابم را تهیه نکرد نه به خاطر من لااقل بخاطر کودکان ای بی. معتقدم خدا کسی را که دوست دارد در مسیر خیر به بندگانش قرار می دهد.لابد توفیق ندارند بماند. گله ای کوچکی بود که ته دلم مانده بود و باید اینجا می گفتم تا آرام شوم
اانتشارات دست دست می کند. حساب کتاب را انجام نمی دهد که بدانیم چقدر فروخته و چقدر مانده است چه کنیم با آن ها
اینم محبت خانم دکتر😍
پیام خانم دکتر را استاتوس کردم.نزدیکان دلبندم کلی تبریک گفتند خدا رو شکر برای این مهربانان
دست همسرم را از همینجا می بوسم که پله های ترقی را برایم مهیا کرد