زندگی رسم خوشایندی است

زندگی رسم خوشایندی است
نویسندگان

۴ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

۲۲دی

سروناز سر روی شانه ام گذاشته است.. من در اتاق تاریک _روشن قدم می زنم و با آهنگ همخوانی می کنم. آهنگ به یاد ماندنی *بابام رو تو ندیدی*در ورژن جدید البته

گردنش کم کم شل می شود و شانه ام اندکی خسته و دردناک

 دخترکم را در برمی‌گیرم وارام تکانش می دهم. موهای فرفری خرمایی اش را ناز می کنم و حظ می برم و هزار بار خدا را شکر می کنم از این موجود لطیف و مهربان و خوش و سر زبان و شیرین و زیبا و زبل.

غرق لذت می شوم از این که همدمی  دارم در دنیای زنانه ام

سروناز گویی همه چیزش خاص و قشنگ است. روز تولدش اول بهار و ماه تولدش ماه تولد مولای من که ارادت ویژه ای به او دارم امیر المؤمنین علی (ع)، است و من به فال نیک می گیرم این تقارن های زیبا و پر معنی را

نقاشی زیبای دخترک هنرمندم 

سمانه صبا
۱۶دی

از میان کوچه پس کوچه های تنگ و تو در توی الهیه می گذرم. من مانده ام روی چه حساب خدا تومن قیمت این آپارتمان‌ها سر به فلک کشیده در این کوچه های تنگ است

در ترافیک پل رومی به انتظار نشسته بودیم که ماشین چند میلیاردی عجیب و غریبی که شاید اندازه تمام سرمایه  زندگی ما بود مقابل من ایستاد و دو جوان(راننده و سرنشین) شروع کردند به ادا و اطوار و لوس بازی برای من!!!! 

برای من که خانمی موجه به همراه دو کودک بودم. 

بیشتر از همه عکس العمل صدرا برایم گران بود که سعی در رفع و رجوع آن داشتم. 

این رفتار را جز بیماری چیز دیگری ندیدم.و دانستم فرهنگ به خطکشی های شمال و جنوب و نژاد وفلان و بیسار ارتباط ندارد

سمانه صبا
۱۶دی

چند روزی در ایسنتاگرام استوری می گذاشتم بابت کتاب و طبق معمول نزدیکان و رفیقان و دوستان می دیدند و واکنشی نشان نمی دادند

و اما سر نماز دعا کردم که کتاب فروش رود و پولش توی جیب بچه ها. 

طی سه روز ده کتاب فروختم

دو خانم و یک خانم دکتر که هفت عدد خواست ایشان از همکاران عیال بودند. عیال معروف هم عالمی دارد. خدا جان دستت درد نکنه

 

😄

سمانه صبا
۱۰دی

آنقدر برنامه های ریز و درشت داریم که وقت نمی شود اینجا سر بزنم. 

کتاب دندانه هم بالاخره چاپ شد 

درگیر جوابدهی و ارسال کتاب قبلی عیال هستم که این هم اضافه شد

از احوالات خودم بگویم یک کلام :انتهای شب از فرط خستگی حتی نای نگاه کردن هم به آسمان شب ندارم. زندگی روی دور تند تند و شلوغ

هفته هاست چند کتاب خریده ام از جمله نمایشنامه های بهرام بیضایی اما وقتش را نمی یابم

به عیال میگویم این درگیرها کی تمام می شود. می گوید نگو دلت تنگ می شود برای تک تک آن ها. 

همچنان رمان جدیدم را ویرایش می کنم انتهای سال می شود یکسال که روی آن کار کرده ام

و اما خروجی اش را دوست دارم 

در حال خواندن و گرفتن ایراد از رمان دوستی هستم البته روزی چند خط😙

خدا جان اگر خبر درست باشد دمت گرم. 

 

سمانه صبا