زندگی رسم خوشایندی است

زندگی رسم خوشایندی است
نویسندگان

۳ مطلب در فروردين ۱۴۰۰ ثبت شده است

۳۱فروردين

در میان کتابی که می خوانم

 

*اگر ساءل را رد کنی، مرا رد کرده ای

*ای بنده من چرا جوابم کردی و به من قرض ندادی!؟ از فقر من ترسیدی که نتوانم آنچه را داده ای بازگردانم؟ یا ترسیدی خیانت کرده ودر وعده هایم به تو دروغ گفته باشم؟

*ای بنده من سوگند به حقی که تو بر من داری دوستت دارم پس تو را به حقی که بر تو دارم دوستم بدار *

*من به توبه و بازگشت بنده ام از مردی که در سفرش مرکب و توشه اش را گم کرده و از یافتن آن ناامید شده و به انتظار مرگ خوابیده و سپس بیدارشده و مرکب و توشه اش را در کنار خود بیابد، شادترم

 

بر این همه عشق گریستن که هیچ باید جان داد

**'**' '

اوایل ماه مبارک سخت بود... نیمی از روز به تایپ ترجمه جدید گذشت و نیمی دیگر تهیه نهار و شام و افطار و سحر... الحمدالله تمام شد و من به زندگی عادی برگشتم. حتی وقت نمی شد توی آیینه بنگرم

****

ایا به هر رفت و آمدی اعتقاد داشته باشم و یا بیخودی روحم را آزرده ی این چیزها نکنم؟ 🌹 

سمانه صبا
۱۹فروردين

یادم می اید زمانی که عکسهای خانم مجری معروف همه جا پخش شد عصبانی شدم و  چندین بار در قالب پیام خصوصی و پیام عمومی در صفحه اش خواستم از او انتقاد کنم اما نشد و الان خوشحالم که همچین اشتباهی نکردم و وجدانم راحت

و هربار که می خواهم خطایی انجام دهم می گویم :عالم محضر خدا است سمانه *

***'*

بزرگی می گفت* اگر سرت به عیب های دیگران بند شود از عیب های خود غافل مانده ای*

گزاف است بگویم از مجازی بازی در امانه که نیستم اما سعی دارم در جمع حواسم پی حقیقی ها باشد و نه مجازی ها

در سفر مشهد از نزدیکی دلم گرفت... وقتی با بچه ها خانه ی مامان می آیم دایما مهمان مامان هستند که گاهی ما کم می آوریم و خسته می شویم از این همه رفت و آمد.

 اما همین که بر می گردیم مامان می گوید فلانی ده روز است که حالی زما نپرسیده... تمام دنیای فلانی شده مجازی و مجازی و مجازی... و هر روز بیشتر فرو می رود. از گزارش های هر روزه زندگی تا آرزومند شدن به بلاگری و دیده شدن ودور ماندن از عشقهای واقعی زندگی اش..

******

شعبان فقط دو روز روزه گرفتم برخلاف رجب که پربار بود از همه چی... 

سمانه صبا
۱۲فروردين

اکنون در مشهد و در منطقه ی ییلاقی ابرده در ویلای برادر بزرگه هستم

چند روزی بود که دسته جمعی اینجا بودیم و از بهار و هوای مطبوع و آوای شاد پرندگان لذت می بردیم 

ااگر چه این دور همی ها لذت بخش اما پاره ای مشکلات هم دارد که من را بعدا دچار عذاب وجدان می کند.. مهمترین آن ها غیب دیگران که هنوز نتوانسته ایم از شرش رها شویم.😢

هر روز صبح با عیال مسیر قنات را می پیماییم و پرنده نگری می کنیم اگرچه مسیر اندکی زیاد و تن تنبل شده ی ما دچار سختی می شود و  یاد کنیم با حسرت از طبیعت گردی های گذشته و پیاده روی های چند ساعته.

*****

گاهی که به درخواست های هر روزه ام می نگرم و اجاب آنها را طولانی و گاه خسته کننده و گاه ناممکن می یابم و به دیگران (اطرافیانم) رشک می ورزم چگونه درخواست های آنان راحت اجابت می شود و بدون کمترین دعا و خواستنی و من می مانم و هزاران سوال و آه.

****

من در بزرگترین سوال زندگی ام مانده ام... توانایی هایم را به خود و خدایم اثبات کنم یا دیگران

****

اعتماد بنفسم را باید اندکی بالا ببرم و خودباوری ام را تقویت 

****

ماحصل عکاسی های این چند روز

سمانه صبا