زندگی رسم خوشایندی است

زندگی رسم خوشایندی است
نویسندگان

۲ مطلب در مرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

۲۵مرداد

یک روز از صبح به هر انتشاراتی که می دانستم کاربلد و خوش نام است تماس گرفتم برای چاپ نمایشنامه ام. اکثرا می گفتند فعلا تالیفی چاپ نمی کنیم سپس به پیشنهاد یکی از وبلاگ نویسان به انتشارات جامعه شناسان و روش شناسان ایمیل کردم و مختصری با دبیر انتشارات تلفنی حرف زدم به نظر آدم فرهیخته و کاربلدی بود. قرار است طی یکماه به من اطلاع دهند

*****

مدتی بیکار بودم جز خانه داری کاری نمی کردم و کم کم حس بد بیکاری و تنبلی و بدردنخوری به من دست داده بود تا اینکه کار جدیدی شروع کردم به نوشتن. ابتدا یک لیست از مشکلات اجتماعی تهیه کردم. 

حلبی آباد

گور آباد

فقر

خشنونت خانگی

فرار از خانه

روسپیگری 

سقط جنین 

الکل. مواد

گدایی، گدایی مجازی و اینترنتی

مهاجرت غیر قانونی 

خودکشی 

 

و... 

خب نوشتن داستانی که همه ی این ها را در پی بگیرد کار سختی نیست. و ربط دادن این معضلات بی معنا نیست. فرض کنید سهیلا دختر جوان بدشانسی است که در فلاکت حلبی آبادی در خانواد ای پر از افسردگی، فقر، اعتیاد و... پرورش می یابد

پدر معتاد از خماری دچار خشونت خانگی با سایر اعضا می شود.. 

سهیلا فرار می کند

سهیلا روسپی می شود 

در امتداد روسپیگری اعتیاد و سقط جنین دور از انتظار نیست

سهیلا در نهایت یا از اعتیاد می میرد یا خودکشی یا خیلی خوش شانس باشد مهاجرت غیرقانونی البته به شرط زنده ماندن

در واقع بدبختی ها همه به هم مربوط است... خوشبختی ها را نمی دانم

اگر کسی نظر یا پیشنهادی دارد برای این نمایشنامه به من بگوید 

اگر چه می خواهم پایان داستان باز باشد. نادر راننده ای که سهیلا را سوار می کند و به او انتخاب می دهد که یا  بماند شرافتمندانه زندگی کند یا برود پی زندگی ولنگاری که اگر چه با جبر شروع شد اما ادامه اش می تواند به درستی طی شود.

 

سمانه صبا
۲۰مرداد

یکی می گفت؛ مهاجرت زمانی خوب است که مال همانجا باشی!

فرض بفرمایین بنده ساکن تهران و مرفه ترین منطقه آن باشم. رفاه، امکانات، همسابه های بی دردسر و بی آزار و با فرهنگ، امکانات تفریحی نزدیک و در دسترس، گالری های لوکس و مدرن، فضای سبز فراوان، امکانات ورزشی و نم نم باران در فصل تابستان و... 

زندگی من خوب و بر وفق مراد اما هنگامی که خبرهای بد از بی امکاناتی و.. سایر مناطق کشورم به گوشم می رسد بازهم حال خوب باید باشد؟!کتمان نمی کنم آدم های سیب زمینی و بی رگ زیاد داریم اما هنوز هم کسانی هستند دلشان برای نه تنها هموطنان بلکه همه ی مردم گرفتار جامعه می تپد. آن هموطنی که خارج از کشور هم هست گمان نکنید دل خوش دارد و پی زندگی اش رفته است هر خبر بدی که از مملکتش می رسد در قلب کوچکش چون خاری فرو می رود و حتی برای چند ثانیه حالش را می گیرد و گاهی هم بغضی می کارد روی گلویش.

منفعل نباشیم

**********

کاش عزاداری سید الشهدا با شعور و شور برگذار می شد تا بهانه دست کج فهمان ندهد. چهره سیدالشهدا با این عزاداری های غلط آن هم در شرایط بیماری بد جلوه داده می شود و من را بسیار عصبانی می کند.حماقت و جهالت!

********

سریال می خواهم زنده بمانم را دیدم.

صدای همایون جان شجریان در متن سریال یکی از نقاط قوتش بود

اگرچه داستان عاشقانه سریال تکراری و عامه پسند بود اما بازی ها به گمان من قابل قبول بود و در این میان سریال های نمایش خانگی بعد از قورباغه رتبه دوم را گرفت هرچند عده ای این سریال را کپی برداری از شهرزاد می دانند اما به شخصه با دیدن شهرزاد (تنها یک فصل) شباهتی بین شخصیت های اصلی آن ها ندیدم.

***'***

خوان اول را برداشتیم 

سمانه صبا