زندگی رسم خوشایندی است

زندگی رسم خوشایندی است
نویسندگان

۱۰ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

۳۱فروردين

عیال چند روز پیش با یکی از همکارانش لایو گذاشته بود تا به یک سری سوالات جوجه دکترها جواب بده و مبحث علمی مهمی هم قرار بود کنفرانس بده... 

اتاقمون رو حسابی کنفرانسی چیدیم... صدا... نور.. حرکت

من مسئول دکور صحنه بودم و گریم همسر شدم😁

یه نیم ساعتی با صدرا سرونازم رو سرگرم کردین یک آن غافل شدم سروناز مثل تیری که از زه کمان رها شده بود شتابان سمت اتاق مربوطه رفت اقا هراسان دنبالش دویدم و دم در اتاق مربوطه دستگیر شد... از این بازی خوشش اومد و هر وقت فرصتی پیدا می کرد الفرار.. هم خنده ام گرفته بود هم خسته شده بودیم... خانم دلش برای باباش تنگ شده بود

_وسط لایو ماموریت داشتم کیفیت لایو بررسی کنم یک ان خواستم قربان صدقه همسر بروم خوب شد در آخرین لحظات مغزمان کار کرد. ​​​​​​

سمانه صبا
۲۴فروردين

ما خونواده تجربه ها هستیم

باران که می بارد حتما یک بار باید زیرش برویم و خیس بشویم

برف که می اید باید برف بازی کنیم و ادم برفی بسازیم و روی برفها سر بخوریم

تگرک که باریددستمان را از پنجره زیر آن بگیریم تا به دردش را بچشیم واز قدرتش متعجب بشویم

حتی زیر گرمای بالای 40درجه کوه را فتح کنیم و خیس عرق شویم 

چند روزپیش مه غلیظی تهران را فراگرفت عیال بیرون رفت تا خرید کند بعدهم با ذوق برگشت از هوای دهشتناک مه آلود سخنها گفت و من و صدرا ترغیب کرد که به زیر مه برویم

شتابان شال و کلاه کردیم و به زیر مه رفتیم.. و طی یک تصمیم آنی پارک را برای دیدن فضای وهم انگیز مه مناسبتر دیدم و با وسواس قدم به پارک مه الودی گذاشتیم که برای زهر ترک شدنمان یک سوار بی سر کم داشت

بله زندگی را باید زندگی کرد

سمانه صبا
۲۰فروردين

ساعت 5 صبح

شر شر ریز باران و سر وصدای پرندگان گویی در سلام به خدا از هم سبقت می گیرند.... من را به خلسه خوابی رویایی فرو می برد... لذت غریبی ست که چند روزی تجربه اش میکنم 

سمانه صبا
۲۰فروردين

اینو می نویسم بعدا برایم یادآوری شود روزهای کرونایی ام چگونه گ گذشت

ساعت ده از خواب بلند می شوم(متاسفانه)  عیال لپ تاپ روی شکم بروی کاناپه لم داده و می نویسد و با دیدن روی ژولیده ام می خندد.

 خلوتمان با بیدار شدن صدرا و بلافاصله سروناز شروع نشده تمام می شود

بساط صبحانه مفصل توسط عیال و کلنجار من با صدرا بر سر خوردن صبحانه و سرونازی که روی پای پدرش لم داده و لقمه های مورچه ای از پدرش دریافت میکند

ساعت خیلی خوش بینانه 11 شده است! 

بعد رسیدگی به بهداشت سروناز و مراحل پاکسازی پوست و زدن کرم روزانه و رسیدگی ب ظاهر زولیده.. 

سپس فرستادن پسر و پدر برای درس خواندن و انجام تکالیف درخواستی معلم ومن از ب بسم الله تا تای تمت خانه را تمیز می کنم و برق می اندازم و کیف می کنم

بعد از دوساعت برگشت پدر و پسر از اتاق درس و رفتن پسر به بازی با دوستانش در حیاط. 

وعده نیم روزی و خواباندن سروناز و پای لپ تاپ و تند تند رمان نوشتن تا ساعت 3

این بین سر زدن به اشپزخانه و نهار درست کردن

بعد از صرف نهار و جمع جور مختصر دوباره... باز با کله پریدن شب لب تاب تا 7 نوشتن

سپس شام و گپ و گفت با خانواده و بازی با بچه ها

اخر شب هم شام کمی تلویزون و کرمهای شبانه و چرخش در نت و... سر وکله زدن با بچه ها در ساعت 12 شب برای خواب 

گاهی قصه بالا کمی تغییر میکند مثل خواندن نماز و وعده و عیدم با خدا 

و قصه شب 

از کمکهای بی دریغت ممنونم مهربونم

سمانه صبا
۱۴فروردين

مامان من یک انسان شاد، شنگول وهنرمند است... حد و مرز مهربانی برای او وجود ندارد... بزرگی قلبش به بزرگی کهکشانها طعنه می زند

در قرنطينه هزار و یک کار انجام داد... از دوختن ملافه های جدید، شیرینی پختن،    دوخت و دوز لباسهای جدید و.... . از اضافه پارچه یکی از مانتوهایش یک لباس خوشگل هم برای سروناز دوخته است

از دانه های نارنج هم سبزه کاشته است... از بس ب دانه ها عشق ورزید اینطور به رشد و بالندگی رسیده اند که دل هر ببینده ای را می برد و زبان به تحسینش باز می شود. 

بی صبرانه منتظر پست هستم تا زودتر شیرینی هایش را بچشم و لباس را تن دخترکم کنم.

 

سمانه صبا
۱۳فروردين

این روزا همه از خستگی قرنطینه می نالند من که انقدر کار سرم ریخته که نمی دانم چطور روز شب میشود. هفته ای است که شروع چند کاری و ایده ای را که مدتها گوشه ذهنم خاک می خورد را کلید زده ام و تا حالا خللی در روندشان وارد نشده

شاید خنده دار باشد ولی یکی از کارهای مورد علاقه ام پهن کردن لباس‌های رنگی رنگی سروناز است. عاشق این طیفهای متنوع از این رنگهای ملیح و دوست داشتنی هستم. 

دوست دارم بچه ها طوری بار بیایند که از هویت جنسی شان رضایت داشته باشند و به ان ببالند

درک نمی کنم مادرانی که دخترها را تیپهای پسرانه می زنند یا بلعکس.. پسران گیسو بلند!!!!

دلم میخواهد بچه ها تک بعدی رشد نکند و در همه ابعادشان به رشد و بالندگی برسند..

اگر تمام توجه به رشد و بالندگی در یک بعد متمرکز شود در بقیه ابعاد باعث فقر می شود

رشد چه بسا زنان موفق علمی اجتماعی در ابراز عشق و محبت به همسر و فرزند و دیگران ناتوان هستند

یا بعلکس زنانی که فقط فقط به بعد زیبایی و لطافت زنانه شان می رسند اما از نظر علمی ووفرهنگی فقیرند

سروناز را طوری بار میاورم که به جنسیتش، زن بودنش، مادر بودنش افتخار کند... به زیبایی و سلامت جسمانی اش توجه داشته باشد...

به زیبایی روح و روانش توجه کند و سعی به خودسازی داشته باشد

اگاهی اش را با مطالعه بالا ببرد

علمش را تا جایی که توان دارد بالا ببرد 

و در ابراز عشق و علاقه به دیگران بخصوص خانواده اش ناتوان و فقیر نباشد

 

سمانه صبا
۰۸فروردين

کتاب عیال تمام شد. با یک دکترای ادبیات آشنا مشورت کرد و استقبالش حیرت انگیز بود و همسر کلی انرژی گرفت. مانده تصاویر کلاژ دیجیتال که دوستم با صبر و حوصله مشغول تصویر سازی اش است... احتمالاً خروجی اش عالی باشد. البته اگر بی قراری عیال کار دستمان ندهد. 

منم یک ماجرای جالب به ذهنم القاء شده است که با جدیت مشغول نوشتنش هستم تا حالا که خیلی راضی کننده بوده... کلمات همین طوری در  ذهنم سلسه وار جاری می شود و من تند تند تایپ میکنم.

عیال به شدت حمایتم می کند و از بازی دادن بچه ها تا غذا خوردنشان را مدیریت میکند تا من به نوشتنم برسم. 

عیال یک رفیق پایه است خدا حفظش کند

هر روز با مامان تصویری حرف می زنیم دلش تنگ شده هر چند بیکاری برای او بی معنی است چون هر روز یک پروژه جدید در دست اقدام دارد. 

هوای تهران بی نظیر شده عجب بارانهای بهاری می بارد دلمان آب می شود

حواسم پی آب نیسان باشد 

 

سمانه صبا
۰۴فروردين

برای بعضی ها این خانه نشینی راحت است اما برای ما طبیعت گردهای عکاس کمی سخت است. 

دلمان هوای کوه و جنگل و تالاب و آواز پرنده ها را کرده است.یادش بخیر هرسال بهار این موقع مشغول طبیعت گردی و پرنده نگری در خاص ترین جاهای ایران بودیم و کیف دنیا را می بردیم اما الان فقط مستند می بینیم و صد افسوس می خوریم چه نعمتی داشتیم و قدر ندانستیم

قرنطینه مان چند ترک کوچک برداشت!

 

سمانه صبا
۰۴فروردين

این قرنطینه باعث شد عیال بنده یک خانه دار تمام عیار شود. 

 

سمانه صبا
۰۱فروردين

سال 98 با تمام تلخی ها و شیرینی هاش تمام شد. 

بلیط تهیه کرده بودیم

رخت نو خریده بودیم

برای‌ تولد سروناز در مشهد برنامه هاریخته بودیم

کلی مکان طبیعت گردی با همسر سرچ کرده بودیم و برنامه ها برای پرنده نگری داشتیم

و با ذوق حرف از نیشابور گردی  و مزار عطار و خیام می زدیم 

اما... 

ماندیم در خانه و از دور روی ماه پدر و مادر و باقی را بوسیدیم 

اگر چه هیچ کدام از فکرهایمان عملی نشد ولی هم تولد گرفتیم هم هفت سین چیدیم هم رخت نو به تن کردیم

شادی را به مکان یا فردی یا موقعیت و اتفاقی گره نزنیم و از همان داشته هایمان لذت ببریم و قدر زندگی را با تمام اتفاقات غیر منتظره بدانیم وبدانیم فردای هم هست 

سلام 99

 

سمانه صبا