مامان ایران خیلی دوست دارد در مناسبت های مهم، همه ی فرزندان و نوه هایش دورهم جمع شوند. اگر چه جمع آوری تک تک اعضای خانواده سخت و امر تقریبا نشدنی است به جهت زندگی در چند شهر متفاوت( جنوب کشور، مرکز، شرق و.. )
اما تلاش داریم تا دلش را نشکنیم چرا که عمرش بالا رفته و نمی خواهیم در حسرت نبودش بمانیم.
برای اجازه ی صدرا به مدرسه شان مراجعه کردم، مدیر و معاون تربیتی من را مواخذه کردند و از من نامه گرفتند که مسؤول عقب ماندگی درس های پسرم ما هستیم و آن ها مبرا!
پنج شنبه به کمک پسرعمویم بلیط قطار گرفتیم و راهی مشهد شدیم و فعلا در مشهد در معیت خانواده هستیم.
خوش شانسی ما از تعطیلی مدارس اگر چه گاه باعث ذوقم شده بود اما هنگامی یاد تهران و هوای آلوده اش و سلامتی همشهری ها و مصائب این آلودگی می شدم، از خودم بَدَم آمد،چرا که منافع خودم را بر مردم ترجیح داده بودم!
خاله جان فاطی و الی هم آمدند و جمع مان حسابی جمع شده است. دورهم می خندیم، ماجراهایی که در چند ماه گذشته داشته ایم برای هم تعریف می کنیم و خرید می رویم و مامان ایران حسابی ذوق زده است.
ان شاء الله شب یلدا برای همه ی هموطنان پر از اتفاقات قشنگ و زیبا باشد. چند عکس بعد از مراسم امشب ضمیمه ی پست خواهد شد