زندگی رسم خوشایندی است

زندگی رسم خوشایندی است
نویسندگان

۱۰ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

۳۰آذر

عیال ما خیلی بند رسم و رسومات نیست الا یلدااااا

چون توش بخور بخوره😁

 

 

سمانه صبا
۲۹آذر

آخ این مدل ادمایی که فقط بلند غر بزنن و شکوه و گلایه کنن کلافه ام میکنن 

هر طور هم که مثبت باهاشون حرف بزنی یه نکته منفی پیدا میکنن و جوابتو به منفی ترین شکل ممکن میدن

دو تا دوست دارم :

اولی فاطمه در یک خانه قدیمی ۵۰ متری با دو دختر ۸ و ۵ .فاطمه همدانی هست و خودش از خونواده خیلی پولداریه(نصف فامیلشون چندین دهه هست اروپا و آمریکان)آقا این بشر یک آدم مثبت باحالی هست که نگو...من و فاطمه که بهم می رسیم حرف از اخرین کتابی که خوندیم و فلان مسئله سیاسی و ابداع یک بازی جدید و....می زنیم ...من از آخرین نوشته هام میگم و اون از طرح جدید یک بازی دیگه(تو کار اسباب بازی هستن)

به تازگی میخواد فرزند سومش بیاره ...چقدر این‌ دختر با بچه هاش قشنگ رفتار میکنه ادم حض میکنه.

اما محبوبه....یک معلم و همسرش هم کارمند دارای یک دختر ۷ساله ..دایم از زندگیش و همسرش و خونواده خودش وزمین و زمان گله و شکایت داره

.یه خونه نوساز ۷۰متری داره و یک زمین تو شمال...هنوزم می ناله که چقدر اینقدر درآمدش پایینه و....

تصمیم گرفتم کم کم باهاش قطع رابطه کنم والا روح روانتو بهم می ریزه بس می ناله!

تو وبلاگهایی که می خونم بعضیا اینطورین فوق العاده بدبین و منفی

اما بعضیا ادم حض میکنه در اوج مشکلات هم میگن "خدایا شکرت"

خدایا به تعداد دانه های برنجی که پختم برای مهمون عزیزم شکرت

 

سمانه صبا
۲۸آذر

دیشب در اوج خستگی تا خواستم بخوابم طبق معمول نگاهی به آسمان کردم و ناگهان  یک ستاره درخشان در یک گوشه پیدایش شد و من ذوق زده چند دقیقه ای محوش شدم و گفتم "الله اکبر چقدر زیباست"

با صدرا چندتا فیلم مستند  کهکشانی دانلود کردیم و هربار نگاهش می کنیم باهم میگیم "الله اکبر"

چندین میلیارد کهکشان و ستاره و سیاره و....

یعنی پیامبر موقع معراج از همه اینها عبور کرده؟!

جمعه شبها هم شبکه ۴ یک برنامه ایرانی درباره فضا می گذاره که هر ۳ نفر به جز سروناز با لذت محو تماشای برنامه می شیم .

شب همیشه پر از رمز و راز بوده و کسانی که شب بیداری بندگی داشته باشند به رمز و رازهای دست پیدا میکنند و پرده ها از نظرشون رفته رفته محو میشه

به قول پدر دکتر قمشه ای.

 

چه خوش است یک شب بکشی هوا را

به خلوص خواهی ز خدا خدا را

به حضور خوانی ورقی ز قرِآن

فکنی در آتش کتب ریا را

سمانه صبا
۲۶آذر


من حدود دوسال شاغل بودم اگرچه شاغل بودن اعتماد بنفس آدم رو تا حدی بالا می بره و درآمد مستقلش خیلی شیرین هست اما سختی های زیادی هم پیش روی ادم هست بخصوص کسانی که مادر شده اند.

اما دسته بندی بانوان شاغل با استفاده از مغز کوچک زنگ زده من

1-اونایی که به قول قدیمی ها دود چراغ خوردن وبرای جایگاه امروزیشون سختی ها ،ناملایمات ،کنایه و کلفته های زیادی شنیدن. معمولا در مشاغل درست و حسابی مشغول به کار هستند و به نظر من چون  آدمهایی پرتلاش و با پشت کاری بودند، احتمالا  در زندگی شخصی شون هم با قدرت رفتار میکنند و بلدند چطور نقشهای خودشون در جایگاه  همسر ،مادر،کارمند ،فرزند و...خوب مدیریت کنند.


دسته دوم هم کسانی هستند که واقعا به نون شب محتاج هستند و بندگان خدا یه جورایی مجبورند کار کنند!


دسته سوم قرتی پرتی های هستند که با کارهای نه چندان سطح بالا خرج قر و فرشون رو درمیارند.مثلا همسر یک پرستار داشت که پدرش خلبان بود واز لحاظ مالی در رفاه کامل ولی بخاطر یک تومن بلند می شد می آمد چون خیلی ولخرج بود !


اما خطابم به یکسری از خانمها هست که هیچ جوره قابل درک نیستند! اینا یا به جامعه یا اطرافیانشون میخوان ثابت کنند که "بعله ما زن خانه دار نیستیم و کار می کنیم " یا اینکه از محیط زندگیشون بیزارن و کار میشه بهانه ای برای فرار از منزل!

یکی از این موارد آخری همسایه پولدار ما هست!خانم همسایه مذکور دارای  دوفرزند هستند ،دختر در آستانه بلوغ و یک پسر 5ساله!
ایشون همسر یک طلافروش است و خودتون می دونید که چقدر وضع مالی  طلافرشها بالاست !

ماشینی که زیر پای این خانم هست مدل بالا و شیک و ریخت و پاش هم بیا و ببین!

اما

پسر این خانم از ده صبح تا 4مهد میره چون از شواهد امر پیداست مادر حوصله این وروجک شر را نداره و سعی کرده طولانی ترین زمان مهد پسرک رو بزاره .پسرک تقریبا هر روز خونه ما میاد و گاهی تا هشت شب منزل ماست طوری که گاهی من مجبور میشم عذرش رو بخوام !
 کار مهم ایشون که خیلی خیلی هم بهش افتخار می کنه  "ماساژ "هست.انواع اقسام ماساژپشت..گردن..صورت و...
پسرک طفلک با یک مظلومیتی به من میگفت "مامانم گفته شما باید از پس خودتون بربیاین " 

 

حضور فعال در اجتماع برای بانوان خانه دار اصلا بد نیست که هیچ ،بلکه روی روحیه  اثر مثبت داره ولی شکل این حضور و زمانی که صرف اون میشه رو باید درست مدیریت کنیم !
یادمون باشه تربیت یک بچه سالم از نظر روح و روان خدمت بزرگی به آبادانی یک جامعه هست !

سمانه صبا
۲۲آذر

پدر شوهرم خدا بیامرز  سرحال  و جوان ناگهانی فوت کردن(۶۰سالگی در سال ۹۳) خدا بیامرز خیلی کمک مادرشوهرم بود از دوختن ملافه بگیر تا اتو کاری و ظرف شستن و..........

از شما چه پنهون  دو هفته اس میخوام ملافه های شسته شده رو اتو کنم و بدوزم وقت نمیشه و یک کوچولو هم تنبلی!

تمام احساسمو در صدام ریختم و‌گفتم :

اینقدر کار دارم که وقت نمیشه ملافه ها رو بدوزم...خدا آقاجون رحمت کنه چقدر کمک مامانت بود‌.یادت میاد چقدر قشنگ ملافه می‌دوخت؟!

عیال:همین کارا رو کرد که زود مرد دیگه!!!!!

من😒

سمانه صبا
۱۹آذر

یه وبلاگ خوندم که طرف در یکی از زیباترین شهرهای ایران زندگی میکنه که به گفته خودش پنجره شون رو به یک شالیزار باز میشه و هر روز می تونن گاوها در حال چرا ببین..از اونجا که من پرنده نگر هستم می تونم بفهمم چه اصوات زیبایی رو صبحها خواهد شنید...جالبه مسیر دوچرخه سواریش که نگوو رویایی بود رویایی!

این‌بنده خدا شوهرش یکسال رفت اروپا به امید اومدن جواب چی چی نامه و ....از نوع نوشتش معلومه‌ شرایط روحی مناسبی نداره بویژه اینکه یه بچه کوچیک هم‌داره و هر روز هزار دغدغه و فکر و اما وواگر...احساس میکنم‌خیلی هم مرفه نیستن و‌اونم‌ باز درگیری فکری جدا...آقاهه که یکسال بیکار و دربدر و دور از خونواده در اروپا و خانم و بچه اینجا و منتظر...

نمی دونم خوشبختی رو در چی می بینن این زوج؟ آیا واقعا یکسال دوری می ارزه؟از کجا معلوم یکسال نشه دو سال؟ بهترین لحظات بزرگ شدن فرزندش رو همسرش داره از دست میده...لحظاتی که دیگه برنمی گردن...خانم جوونیش را در فراغ همسرش می گذرونه در حالیکه می تونستن چه لحظه های نابی رو باهم‌خوش بگذرونن!

من معتقدم ادمی که خوب زندگی کردن، در لحظه زندگی کردن ،خوش زندگی کردن‌رو بلد نیست هر جای دنیا هم‌که باشه با هر امکاناتی بازم حس خوشبختی و رضایت نمیکنه...یعنی میکنه ولی موقت ...چون شادیش رو وابسته به چیزی کرده که اگه از دست بده یا براش عادی ووعادت بشه وامصیبتا!

 

 

سمانه صبا
۱۷آذر

سعی میکنم همه وسایلم رو ایرانی بگیرم..از لباس بگیر تا چیزای دیگع

هرچند برخی جنسهای خوب ایرونی واقعا از ترکی و چینی و گاه اروپایش گرونتره

بخصوص صنایع دستیش...هر جای دنیا رو بگردی این همه رنگ و سلیقه و ذوق و رو یکجا‌نمی تونی پیدا کنی

از قالی دست بافش بگیر...تا میناکاریش که با روح و روانت حرف میزنه.

کاش برخی هموطنان اینقدر خودباخته نبودن 

سمانه صبا
۱۷آذر

اکثرا روزها یا بعلت سردی هوا و بارندگی یا آلودگی تو خونه هستم .سروناز هنوز خیلی کوچیکه و بیشتر باید حواسم بهش باشه ،فقط سه شنبه در حالیکه بارون می اومد باید می رفتم مدرسه صدرا...با یه بچه کوچیک و یه عالمه وسیله و بارون شدید و یکم اضطراب ماشینو برداشتم و د برو...مدرسه صدرا تو منطقه خیلی باکلاسه ولی به قدری کوچه ها تنگ که نگو😣

خلاصه ۵تومن نذر کردم و رفتم که الحمدلله به شکل عجیبی جلوی مدرسه جای پارک پیدا شد و بی دردسر!

از سروناز نگم که یهووو وسط سخنرانی معلم و مدیر جیغ های بلند میزد..دلم میخواست بچلونمش😃

پتج شنبه هم کلاس شطرنج آقا صدرا...کجا تجریش!!!

خدا رو شکر خود کانون پارکینگ داشت ولی برگشت یه مسیر پرپیچ خمی این بلد ذلیل شده به ما داد که نگو...وسط سخنرانیش هم یهوو گوشی خاموش شد‌‌‌،یه نگاهی منو و صدرا رد و بدل کردیم و با اعتماد بنفس رفتیم تو دل خیابونا تا مسیرو پیدا کنیم ...خیلی هم خوب پیدا کردیم و از جلوی مطب عیال سر درآوردیم😁(البته جز مسیر بودهاا)

این روزا که بیشتر خونه هستم سرم رو به درست کردن کیک و دسر و...بند می کنم و کتاب میخونم ...دست و دلم ب نوشتن فعلا نمیره ..

عیال هم داره همزمان یک مطلب درباره دندان در شعر شعرا جمع اوری میکنه فعلا که عالی شده از مولانا بگیر تا صائب شیرازی.

گاهی صبح ها چند ساعت بی وقفه می نویسه وقتی صداش می زنم میگه" الان نه .داره میاد‌‌‌"...ما نویسنده ها مفهوم این‌ داره میادو خوب می فهمیم😄

چند شب پیش عیال موهامو تو حموم مشکی پر کلاغی زد.تقریبا شبیه مبارک شده بودم .نوک دماغ...پیشانی...گونه ها ،همه سیاه شده بود!

جمعه هم کتاب حصار و سگهای پدرم از شیرزاد حسن کرد عراقی رو خوندم.کتاب تلخ بود مثل زهر...

کتاب روایت پدری مستبد و سنگدل با چندین زن و دختر و پسر حبس شده در یک حصار بزرگ بود .وظیفه زنها و بچه ها خدمت رسانی به حیوانات پدر خانواده بود‌‌‌.بدترین صحنه های کتاب درباره خواهران پیر دختر راوی کتاب بود که حق ازدواج نداشتن و برای رهایی از فشار جنسی گاه هم آغوش ماه و ...می شدند که البته سرانجامی جز مرگ نداشتند!

من از همه ملل دوست دارم کتاب بخونم،تا جایی که یادمه از کشورهای ژاپن.شیلی،روس،کرد عراقی،عرب عربستان،عربلبنانی،ایتالیایی،نروژی،آلمانی،فرانسوی‌،آمریکایی‌‌‌،سرخپوست کانادایی وایرانی هم جای، خود بویژه استاد بیضایی.... خوندم 

خلق ووخو و فرهنگ و درجه احساسات و...هر کشوری انقدر با دیگری متفاوته که آدمی به وجه میاد..‌مثلا ژاپنی ها رو با شیلیایی مقایسه کنید...یخ در کنار آتش😉

اتاقمون خبلی دوست دارم.یه پنجره مشرف به چندتا‌درخت پیر داره .تغییرات فصلا و عمر آدمی و آفریدهای زیبایی خدا رو قشنگ میشه حس کرد.شبا و دلبری مهتاب که نگو

 

 

سمانه صبا
۰۸آذر

دارم داستان کوتاه می نویسم ۴ نوشتم که به گفته عیال این اخری عالی بود

ان شالله رمانم چاپ بشه انگیزم بیشتر میشه و بیشتر می نویسم

.البته اگه سروناز و تمیزکارهایی بی پایان خونه بزاره😜

سمانه صبا
۰۷آذر

دریافتعیال دو هفته پیش یه مریض زیبایی داشت که ایشون خانم مسنی بود و کار زیبایی دندونهاش طبق همیشه عالی شد(عیال واقعا هنرمنده)این بنده خدا هر جلسه یک هدیه می آورد.دفعه اول یک دسته گل بزررگ..اولش که عیال دست گل رو روبروی من گرفت شگفت زده شدم و بنای غرغر که چرا این دسته گل بزرگ خریدی و من به یک شاخ گلم راضی بودم laugh

البته بعدش گفت که کار مریضش بوده و من خیط شدم ولی از ذوقم کاسته نشد

هفتع بعد دوتا قوطی باکلاس قهوه اورد و از اونجایی که من چندان قهوه و متعلقاتش رو دوست نداریم و اخرین انتخابم کافین و متعلقاتش هست بلد نبودمودرست کنم خلاصه پرس و جو کردیم و سپس یک قهوه جوش خریدم و دیدیم نه بابا خیلی هم بد نیست ...(شایدم هم من خیلی خوب درسا میکنم😁)

و اخرین جلسه فالو آپ یک خرس بزررردرگ نصف من برای سروناز...یک ماشین برای صدرا

عیال هم به شوخی گفته :پس خانمم چی؟

خانمه بنده خدا سرخ شده گفته ببخشید سلیقه شونو بلد نبودم😆

پی خواستم‌بگم عزیزم هدیه شما روی تخم چشمان من.من یه جوری با سلیقه‌ام عماهنگ میکنم😁

دریافت

دریافت

دریافت

سمانه صبا