زندگی رسم خوشایندی است

زندگی رسم خوشایندی است
نویسندگان

۶ مطلب در خرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

۳۰خرداد

اطرافیان وسوسه ام می کنند از سفرها و مناطق تفریحی و خاص عکس بگیریم و در ایسنتاگرام پیچی درست کنم تا پای درست کردن می روم اما باز پشیمان می شوم.. می ترسم از روزی که گوشی بدست دنبال سوژه بگردم و اشتراک دهم. بگذار در خلوت بنویسم و بخوانم و کیف کنم....بگذار در سفر با آرامش تنها به جاده و دیدنی های طبیعی و تاریخی و فرهنگی غرق شوم... بگذار کودکانم در امنیت و به دور از هیاهوی مجازی بزرگ شوند.... 

🌳 

 

سمانه صبا
۳۰خرداد

یک ظهر آرام

اکثر همسایه ها به مسافرت رفته اند غالب آنها ویلاهای شخصی اطراف تهران یا شمال دارند... چند روزی است بعد از ظهرها سر و صدای بچه ها نمی آید... 

***'' 

مامان دو هفته با اصرار ما ماند... جمعه برگشت اینبار همراه صدرا... پسرکم اولین تجربه مسافرت تتهایی را تجربه کرد با وجود برادرزاده های مهربان و بازیگوشم محال است حوصله اش سر برود... بابا و مامان هم با حوصله هستند و حسابی با او بازی می کنند... پدربزرگ مادربزرگ جوان هم نعمتی است. 

****

کارآگاه آموزشی عیال اخر تیر در اهواز برگزار می شود.گارکاه اولش در زاهدان بود که از ترس گرمای هوا نرفتیم و مامان پیشمان آمد اما می خواهم عمری باشد بقیه کارگاه های او را بروم... هم فال و هم تماشا 

****

اکنون تنهای تنها هستم... عیال سر کار است... سرونازم لحظه ای پیش به خواب رفت و من مانده ام و یک خانه پر از تنهایی و سکوت لذت بخش 

سمانه صبا
۱۲خرداد

 

مامان من از آن مامان های کامل هستند.کافی است در انواع اقسام مشکلات از هر جنسی چه مالی چه روحی و یا هرچیزی از او کمک بخواهی یا حتی فقط دردل کنی، فوری خودش را دخیل کرده و به کمک فرزندان و خانواده اش می شتابد.. در زندگی ام مامانم و عیال جز کسانی هستند که وقت و عمر به بطالت نمی گذرانند...

مامان به جهت سه فرزند پشت هم و کمک به مامان ایران که خودش فرزند کوچک داشت و عشق و علاقه به خیاطی و دیگر امورات منزل خیلی نمی توانست به خودش برسد همیشه غصه می خورد که زیادی از سنش نشان می دهد، تا اینکه دو سال پیش از خرابی دندان پیش عیال شکوه و شکایت کرد و راه چاره خواست.. عیال هم یکباره پیشنهادی داد خوب اما گررران! از آنجا ارتباط صمیمانه ی بین مامان و عیال هست و مامان ایشان را بسیار قبول دارند موافقت کردند و راهی تهران شدند، برای ایمپلنت دندان. بماند چقدر رفت و آمد و هزینه کرد اما بسیار می ارزید... ایمپلنت دندان که تمام شد وسوسه شد لامینیت دندان انجام دهد. چرا که دندان ها کوتاه و بدقواره و زرد شده بود‌؛ عجب دندان هایی شد. لبخند که می زد‌؛ آدمی را وادار به تحسین می کرد! بعد از چندماه بنده خدایی پیشنهاد داد زیگل های فراوان دور گردن را بردارد؛ عجب خلوت و زیبا شد گردن چون مهتاب مامان! کار به لیزر صورت و برداشتن اضافات پلک و.... خلاصه جیب پدرمان خالی شد... یکبار بابا زنگ زد و یکهوو گفت :سمانه موتور مامانت بدجور روشن شده  لطفا او را از برق بکش چرا که من به ورطه ی ورشکستی نزدیک شده ام،لامصب تمامی هم ندارد قر و فر شما زنها!!! 😄*************

البته رسیدگی به زیبایی و بهداشت را نباید با عمل‌های متعدد و بیمارگونه ای برخی ها مقایسه کرد که قیاسی مع الفارق است.. 

سمانه صبا
۰۵خرداد

از شما چه پنهان ما اهل سریال نیستیم اما اگر از سریالی یا فیلمی خوشمان بیاید هر ازگاهی دیداری تازه می کنیم. 

مثال قصه های جزیره:سبک زندگی هاشان را دوست دارم؛ شاد و فعال و پر انرژی. زنانگی های بانوان سریال را هم می پسندم. دختران همیشه آراسته و با پیراهن های چین چینی و طرح های جذاب، گلسرها و پاپیونهای زیبا روی موهای همیشه بلند،کلاه های متعدد که به تناسب نوع مهمانی استفاده می کنند.،زیورات و بویژه سنجاق سینه های متعدد. 

من معتقدم بانوان و دختران باید لباسهایی متناسب با جنسیت خود بپوشند. چه بد مد شده است زنانی که لباسهای زمخت مردانه می پوشند و موی از ته می تراشند...

*******

یک سریال کره ای  پزشکی هم می دیدم که عاشقانه های بین دکترها را دوست داشتم. برایم جالب بود که پزشکان آن ها کلاه دارند چرا همسر من ندارد! خلاصه دست به کار شدم و برای همسرم یک ست روپوش خریدم با کلاه!!!! تا شبیه آن دکترها شود😅بنده خدا را مجبور کردم بپوشد و عکس بگیرم.. البته بگویم که بسیار خوشش آمد... البته عیال ما شبیه دکترهای خلیج فارس هستند نه از آن کره ای!!!! 

سمانه صبا
۰۴خرداد

آدم مرتب و با نظمی هستم. برای هر چیزی باکس و جعبه نظم دهنده داخل کمد و قفسه و تاقچه و کشو.. خلاصه هر جا باید وسایل سرجایشان باشد.. از باکس حوله ها بگیر تا باکسهایی برای لوازم آرایش و پوشکهای سروناز و جوراب و.... داخل منزل من ما دنبال هیچ چیز نمی گردیم زیرا همه چیز سرجایشان هستند.... آدم های شلخته عاصی ام می کنند و درک نمی کنم این هجم از بهم ریختگی را. 

اما با سروناز دیگر هالمان جمع و. جور نیست و کتاب و کاغذ و اسباب بازی اگر چه در طی روز چنیدن بار جمع می شود باز ریخته می شود... 

اگر چه بچه ها را عادت داده ام یا در اتاق بازی کنند یا در نشیمن اما خوب همان هم گاهی کلافه ام می کند...جز اتاق خوابم و هال پذیرایی ام که خیلی برای مرتب بودن و دنج بودنش تلاش می کنم کماکان با هال نشیمن و اتاق بچه ها ناارامم اگر چه اندکی نرم شده ام و پذیرفته ام که خانه ی بچه دار همین است.. 

و اینجا اتاق ساده ی تمیز و مرتب من که گوشه ای دنج برای دمی آسایش از خستگی های روزمرگی ام است... 

سمانه صبا
۰۱خرداد

به لطف خداوند کتاب‌ها کم کم دارد به فروش می رود و تمام می شود. با خودم عهد بستم تا تمام نشود کتاب دومم را چاپ نکنم. اگرچه یک سال است که می نویسم و ویرایش می کنم باز می بینم چقدر جای کار دارد. گویی انتها ندارد.

خبر مسرت بخش خرید نه کتاب ار یک خریدار محترم بود که مایه مسرت و خوشحالی من شد. از آن روز انگیز ه ام برای نوشتن مضاعف شده😊

********

پیام خواننده و خریدار کتاب

 

****

حدود ده سالی هست که وبلاگ می نویسم. از نی نی وبلاگ شروع کردم برای صدرای کوچکم روزمرگی می نوشتم سپس خودم را ارتقا دادم و از ماجراهای پر فراز و نشیب زندگی به قلم طنز نوشتم که اعظم آن زمانی نوشته شده بود که در بندرعباس زندگی می کردم و چه سفرهای هیجان انگیزی با عیال و صدرا رفتیم و. چه خاطره ها ماندگار شد. در خلال این ده سال دوستانی پیدا کردم که همچنان ارتباط مان در سایر دنیاهای مجازی برقرار است. از همه ی آن ها چیزهای یاد گرفته ام که در زندگی به کار بسته ام. اما یکی از آنها برایم الگوی خوبی در بسیاری از ابعاد زندگی بویژه استقلال.. نشاط.. بازی با کودکان و نمونه ی زنی مستقل قوی و مادری پر توان و باهوشی است که عجیب با کودکانش بازی می کند بازی های فکری و نشاط آور که تقریبا همه آن ها را خودش ابداع کرده است. مهناز دختر تهران که به جبر روزگار به یزد امده و همچنان پر شور و فعال دور از خانواده با کودکان‌ش زندگی را به بهترین نحوه انجام می دهد. مهناز اینجا را نمی خواند اما من هزار بار در دل او را تحسین می کنم. 

سمانه صبا