زندگی رسم خوشایندی است

زندگی رسم خوشایندی است
نویسندگان

۸ مطلب در اسفند ۱۳۹۸ ثبت شده است

۲۴اسفند

ما خانواده موفرفری ها هستیم در ضمن خانواده ای هستیم در چهارطیف متفاوت از رنگ!

همسرم سبزه رو ...من سپید سپید...پسرم گندمی ...دخترم روشن تر از پسرم هست و کمی تیره تر از من .(هنوز اسم رنگش را کشف نکرده ایم.)

.وقتی دستهایمان را کنار هم می گذاریم هر کداممان یک رنگ منحصرفرد داریم

قسمت جالب ماجرا دیدن همکاران و دوستان همسرم هستند که طیف وسیعی از دکتران با انواع اقسام تخصص ها هستند که با دیدن پدر و دختر شروع به واکاوی رنگ پدر و دختر می کنند...(دخترم کنار پدرش مثل تکه پنبه کنار ذغال است😁)

و همسرم بشدت از این واکاوی بیزار

چرا

چون‌نتیجه واکاواکی می شود:به مامانش لابد رفته!

موهای فرفری مان هم شده است بلای جان این روزهای ما بویژه صدرا و همسرم که موهایش اندازه یک خرمن شده روی سرشان .

ولی خیلی بامزه شده ان. 

سمانه صبا
۲۰اسفند

دوستی دارم که سالهاست از طریق وب با او آشنا شده ام و بعد از اینکه وبها از رونق افتاد در اینستاگرام یکدیگر را پیدا کردیم

دختر تهرونی مستقل و شاد و شنگول که طی یک تصمیم خود اگاهانه دو فرزند پشت سرهم بدنیا آورد تا آنها در کنار هم با یکدیگر بزرگ شوند و همبازی هم باشند.دوست ما دو سالی است که بخاطر همسر به یزد رفته است و برای کسی که پایش را از تهران بیرون نگذاشنه و تمام دوست و آشنا و فامیل و کار همه اش در تهران بوده باید خیلی سخت باشد اما غافلیم از اراده و پشتکار آدمی.

دوستم انجا به حرفه ای که عاشقش بود آرام ارام وارد شد و اکنون یک مربی حرفه ای در امور بازی های متنوع کودکان شده است

هر روز کلیپهای متنوع از بازی هایی که بسیار ساده با لوازم ابتدایی درست شده اند از فرزندانش می گذارد و ماهم استفاده می کنیم .

سروناز که خیلی استقبال میکند

دم این مادران آگاه گرم .

در کنار شغلش چقدر زیبا و با حوصله مادری می کند.

این طور بچه ها  در محیط مناسب رشد جسمی و روانی درست پرورش می یابند.و عموما شاد و شنگول هستند

و بر خلاف این مادرها ..مادرهایی که به وفور می ببینم کودکان را در مهد و کلاسهای متنوع یا خانه ساعتهای طولانی می اندازد تا مثلا به خیال خود به رشد و بالندگی اجتماعیش برسند غافل از اینکه مهمترین وظیفه خود  را فراموش کرده اند.

سمانه صبا
۱۷اسفند

دیگر  روزهای "ماندن در خانه"ار دستمان در رفته است.هر طور هست روز را به شب می چسبانیم

از بازی های فکری و دسته جمعی بگیر تا کتاب و فیلم و سریال

این وسط شیرین بازی های دلنشین سروناز  و بریز و بپاشهای بی پایانش و تکالیف زیاد صدرا هم برای پر کردن این اوقات فراقت طولانی مان غنیمت است

طفلک همسرم که بخاطر ما خانه نشین شده است و فعلا مریض بی مریض

آن هم مردی که یک دقیقه عمرش نباید به بطالت تلف شود..‌چه می شود کرد برای همه است و تقریبا عادت کرده ایم .

و نوشتن...

برای هر دوی ما مثل یک مسکن است ..

 

سمانه صبا
۱۲اسفند

اصلا خدا از آدم های قالبی خشکه مقدس یک بعدی بدش می آید....اگر نه چرافرشته های مطیع و پاکش را که همگی از آغاز خلقت شان یا در حال رکوعند یا در حال سجود...به پای آدم خطاکار خون ریز می افکند...علی چرا چهار هزار خر مقدس حافظ قرآن و شب زنده دار صائم الدهر قائم الیل را در نهروان به زیر شمشیر مردانه اش می گیرد؟

سمانه صبا
۰۶اسفند

دیروز حلول ماه رجب بود

و ۱۴ رجب تولد سرونازم ب قمری است.

سرونازم در زیباترین ماه قمری فردای ولادت یکی از ناب ترین بندگان خدا حضرت امیر المومنین علی (ع) چشم به جهان گشود .

 ماه شمسی اش هم بی نظیر است درست اولین روز از بهار....

بهار فقط عنوان یک فصل نیست ...در بهار طبیعت از نو زنده می شود و جامه نو به تن می کند...این نو شدن این جدید شدن این‌زنده شدن دوباره یک پیام‌ روشن برای ما دارد...ما هم می تونیم نو شویم جدید شویم...اصلا تازه به دنیا بیاییم.

ذَا الْجَلاَلِ وَ الْإِکْرَامِ یَا ذَا النَّعْمَاءِ وَ الْجُودِ یَا ذَا الْمَنِّ وَ الطَّوْلِ حَرِّمْ شَیْبَتِی عَلَى النَّار».

سمانه صبا
۰۵اسفند

صدرا جان من امسال بیش از حد تعطیل شد..برف و الودگی های ادامه دار هوا بگیر تا اینبار بیماری کرونا!

نمی دانم تا چه حد این بیماری خطرناک است بخصوص که همسر در کانون آن هست اما می دانم اضطراب بیخودی کمتر از بیماری نیست و خود موجب بیماری های دیگر می شود

الله اعلم

مدتی بود که فرش آشپزخانه کثیف و از ریخت افتاده بود و فکرم مشغول شده بود که بشورمش یا وقت خرید یک فرش نو است

در مسافرتها چندباری به دنبال گلیم دستباف رفته بودیم و نتیجه ای در برنداشت‌.در مسافرت گلپایگان محل اقامتان گلیم می فروخت اما ابعاد بسیار کوچک و بسیار گران که به نظرمان نمی ارزید

شنبه بعد از کشیدن شامپو فرش و نتیجه نگرفتن تصمیم گرفتم سر پارک بردن بچه ها به گالری محله مان بروم و فرشهایش بخصوص گلیم ماشینی هایش را ببینم اما یادم رفت اما

رفتیم پارک و موقع برگشت طبق معمول خواستیم با صدرا سری به گالری نقاشی بزنیم که دیدیم دستفروشها کنار فرهنگسرا بساط کرده اند...یک آن چشمم به طرحهای چشم نواز گلیم های دستباف افتاد و....

خریدم...به قیمت بسیار مناسب..بنده خداها از شهر قدس امده بودند بی واسطع بفروشند...البته استقبال کم بود که من پیشنهاد دادم جمعه بیایند و فرشها را باز کنند و اینطور بهتر نتیحه می گیرند

گلیم خوشگل را خریدم و توی آشپزخانه انداختم و فرش قدیمی جم شد...بعد دیدم حیف است برای آشپزخانه ام..با فرش اتاق خوابم عوض کردم و هم آشپزخانه جدید و نو شد هم اتاق خوابمان حال و هوای سنتی و زیبایی پیدا کرد

سمانه صبا
۰۲اسفند

مامان رفت

مامان برای من مهمان نیست بلکه یک بازوی کمکی و خستگی ناپذیر است که نیروی محرکش عشق عجاب آور مادرانه اش است.

همه چیز با او برایم نشاط اور است از خریدهای دوتاییمان‌ بگیر تا آشپزهای رنگ وارنگمان....

هر جا را نگاه میکنم یادش می افتم خاصه گلهای درشت چادر نماز جدیدم.

 

سمانه صبا
۰۱اسفند

صبح روز بعد به قصد شهمیرزاد روستای زیبای سرکت را ترک کردیم

در بین‌ راه رودخانه ای زلال باصفا انقدر دلبری کرد که تسلیم شدیم و بساط پینیک را انداختیم و از آفتاب گرم و صدای جریان رودخانه نهایت لذت را بردیم و عجب چای دل انگیزی نوش جان کردیم

سپس راه افتادیم سمت دریاچه الندان 

مسیر یکدست سپید پوش جاده در زیر تلالو خورشید به سان یک سراب رویایی بود..سرابی با مرواریدهای درخشان نقره ای در دریایی سپید

نهار را در خلوت عجیب و غریب دریاچه تناول کردیم و رهسپار سمنان شدیم...

از دیدن مردم خوشحال و خندان که برف بازی می کردند لب هم خندان شد

سپس مسیر حیرت انگیز شهمیرزاد که گویی کویری با ماسه های سپید را نظاره می کردیم ...محو آن همه زیبایی شده بودیم و زبانخودآگاه به تحسین یگانه خالقش باز می شد ....

شهمیرزاد شهر کوهستانی استان کویری سمنان

با اقامتگاهای فراوان بوم گردی

اخر شب بلاخره بعد ار فراز و نشیبهای فراوان توانستیم جایی را کرایه کنیم تا خستگی سفر اندکی بکاهیم 

صبح زود بعد از زودودن خستگی سفر به قصد غار دربند هتل را ترک کردیم

غاری زیبا در بالای کوهی رفیع

نصف مسیر سراشیب تند و باقی ان ۶۰۰ و یکساعت کوه نوردی

و سپس غار

کوچک ولی سحر آمیز...استالاگمیتها و استالاکیتهایی آهکیش غول سان و شباهت عجیبی با مسجمه های بودا داشتند...و باز ما از این همه زیبایی و ابهت و شگفتی متعجب و ذوق زده

عبور با مشقت از لابلای اشکال آهکی و دیدن یک باریکه آب و صدای چکه چکه کردن آب در سکوت سکر آور غار

تجربه ای شیرین ولی سخت

در انتها هم دیدن از موزه فسیل و استفاده از سخنان ارزشمند و شیرین مهندسی که مسئول آنجا بود...تا کنون آنقدر شیرین سرنوشت عجاب آور زمین و زمینیان را نشنیده بودم و دستمریزاد به مهندس خوش ذوق و خوش اخلاق

پایان سفر و دیدن سمنان و برگشت به تهران پر ترافیک با یک کوله بار تجربه های ناب و شیرین و خاطرات فراموش نشدنی اش

سمانه صبا