زندگی رسم خوشایندی است

زندگی رسم خوشایندی است
نویسندگان

۹ مطلب در تیر ۱۳۹۹ ثبت شده است

۲۶تیر

عیال مرد بسیار کوشا و فعالی است هرگز به بطالت وقت تلف نمی کند...خودش را زود به زود آپدیت می کند

این روزها از قرنطینه کرونا به تنگ آمده و خسته شده است. پیشنهاد دادم سه تار یادش بدهم. استقبال کرد عاشق موسیقی سنتی ایرانی است و صدای گرم و گیرایی دارد

الحق شاگرد باهوش و با استعدادی است. ادامه بدهد یکماه مرغ سحر می زند 

هرچند سیم سل بی نوایم را پاره کردی اما فدای سرت.

هفته دیگر خاله جان پایش را توی یک کفش کرد برویم ویلای دایی همسرش. موافق نبودم چرا که اخلاق هایش خاص است و سخت می گیرد. 

ادمهای غرغرو و و سخت گیر نفسم را بند می آوردند.

ایشان هم در عین مهربانی روحیه حساس و شکننده ای دارد من در اضطراب هستم یه وقت از چیزی رنجد و دلخور نشود

شاید برای همین است که تنهایی مسافرت کردن را ترجیح می دهیم (ب استثنا مادرم که در خوش مسافرتی بنام است)

خوش گمان باشیم 

سمانه صبا
۲۶تیر

این روزها هرکسی از آشنایان بیمار می شود با ما مشورت می کند. نمی دانم از نقطه نظر پزشکی اسن یا تجربه کرونایی ما

😆

سمانه صبا
۲۵تیر

ظلمات شب است و سپاهیان نقاب دارگرد علی (ع) ایستاده اند

ندایی بلند می شود"گروه مافیا نقاب خود را بردارند"

عده ای بی تعلل نقاب برمی دارند و عده ای هراسان و دزدانه.

همه سپاهیان مافیای بودند که خود را شهروند جا زده اند. 

علی تنهاست و اوج تنهایی اش را لابلای خطبه هایی مالامال از گله و غم و شکایت بارها می بینم. 

نهج البلاغه آنقدر زیباست که تو گویی نویسنده پر از احساس، دانشمندی نکته بین و. دقیق، عالمی عدالت خواه و حق طلب... مردی فراتر از انسان آن را نگاشته... نویسنده ای چند بعدی که از هر می خوانی اش حیرت زده میشوی از این همه درایت و صاحب دلی و روح بلند لطیف. 

سمانه صبا
۲۳تیر

دوستی که پیام خصوصی گذاشتین می توانید از سایت انتشارات گیوا آنلاین کتابو تهیه کنید. از انجا که تمامی درامد حاصل از فروش  به بیماران ای بی (   پروانه ای) اختصاص خواهد یافت. با تهیه کتاب در واقع گامی موثر و خداپسندانه برای کودکان عزیز بیمار پروانه ای (در مضیقه مالی جهت درمان بیماری دردناک شان هستند) برداشته اید

سایت انتشاراتgivabook. com

پیچ انتشارات givabook

پیج بیماران پروانه ای eb_home

سمانه صبا
۲۲تیر

مسعود دنبال خانه می گردد. مضطرب است و نگران

مملکتی داریم که هر لحظه اش قیمتها در نوسان و رو به صعود. 

اه و ناله دیگران خنده ام می اندازد.. همینها بودند سنگ روحانی را به سینه می زدند. حالا می گویند گول خوردیم.. اشتباه کردیم.. مگر چشم و عقل نداشتین؟! کارنامه گذشته اش را نگاه می کردین ان وقت تبلیغش را می کردید

راستش حق این مردم همین است ولی ریس جمهور خادم را مسخره می کردند همو که الان برکت کارهای مردمی اش را در زندگی می بیینیم. سهام عدالت.. یارانه ی که زمانی مشکل گشا بود، مسکن مهر

مردی روشنفکر که سینه چاکان هر دو طرف او را منحرف می دانند. زیرا برای منافعشان خطرناک است

مصاحبه اش درباره آواز خواندنی بود و جای تامل.

خانه اش هنوز در نارمک است و... همین ها نشانه بود حیف

سمانه صبا
۲۲تیر

سروناز با سر محکم می کوبد توی لبم

موهایم را می کشد

ناخنهایش را توی گوشت تنم فرو می برد

دست توی چشمم فرو می کند

و عکس العمل من در برابر همه اینها اغوش باز و ماچ و بوسه ای است که از هر طرف روانه اش می کنم

عشق حسی مبهم و غریبی است ان هم از نوع مادرانه اش! /

سمانه صبا
۱۶تیر

مدتی است وبها را باز می کنم اما چشم می دوزم و بی آنکه یک کلمه بخوانم می بندم. در خواندن تنبل شده ام و وقتهای فراغت را ترجیح می دهم فیلم و سریال ببینم. 

ایسنتاگرام هم همین منوال.. متنها را نخوانده بی لایک وبی نظر رد می کنم بروند

انگار حوصله حرفهای دیگران.. عقاید.. ماجراها... زندگی هایشان... تجربه هایشان... تحلیل های سیاسی اقتصادی و... شان را ندارم

سرم پر از حرفهایی گفته شده ای است که عمل نشده است

می گذرم  و می روم

یادت باشد سمانه جان که در این برهه زمان دختر بی حوصله و منفعلی بودی

تابستان کرونایی با سمانه بی حوصله 

 

سمانه صبا
۱۵تیر

هفته پیش ما در تهران. خانواده در مشهد کرونا گرفتیم. 

زنگی بود که خورده می شد و ما ایضا می زدیم تا از حال عزیزانمون با خبر بشیم 

امشب برای دومین بار ب خاله جانم که فقط پنج سال از من بزرگتره و دوست صمیمی من هست زنگ زدم تا حالشو بپرسم. همسرش نگران بود و آزمایشات برای دکتر فرستاد تا بررسی کنه...

انقدر پشت تلفن خنديدیم که دل درد شدیم(من که شدم احتمالا اونم دل درد شد)

هر روز به مامانم زنگ می زنم و نیم ساعت حرف 

دو روز در میان با دختر خاله ها و داداشا چت بازی... دوستان هم سرجای خود 

خدا روشکر عزیزانی دارم که اوقات خوشی برام رقم می زنن.

من یک کرونایی هستم

😆

سمانه صبا
۰۵تیر

یکماه کامل پیش مامان و بابا ماندیم

با دو تا بچه بازیگوش و سه برادرزاده بازیگوش تر. 

پدر و مادرم عجب صبری دارند حتی یکبار خم به ابرو نیاوردند.. الهی صد و بیست سال شوند 

خوشبحال بچه هایم که چنین پدربزرگ و مادربزرگ به قول صدرا پایه ای دارند... صمیمت به جای رسید که "نرگس" و مجتبی "به جای مامانی و بابایی به کار برده می شد.. غر می زدم پدر و مادرم دعوایم می کردند و می گفتند" ما راحتیم تو کار نداشته باش"

مشهد ییلاقی دارد به نام شاندیز و در امتداد إن ابرده و زشک.. در زمانهایی که هوا خیلی گرم می شود آنجا هوا خنک و دلپذیر است. برادرم ویلای با صفایی در ابرده داشت که شبها با پشه بند مامان دوز به حیاط باصفا یش می رفتیم و زیر باد سرد آسمان شب رصد می کردیم و کیف دنیا را می بردیم و عظمت خداوند حیرت زده مان می کرد

دلم هوای یک خانه باغ کرده است. اطراف تهران گران است و مازندران شلوغ.. به فکر افتاده ایم در سمت گیلان آن دور دورها یک خانه باغ بخریم. اما پولمان کم است و یاری خدا را می طلبیم. 

اگر موفق شدیم به مرور خانه ای چوبی جای بنای کلنگی اش می سازیم. 

آنچه دلم خواست نه آن می شود هرچه خدا خواست همان می شود

خدایا شکرت که می گویم شکرت

**************

کتاب فعلا با استقبال خواننده های آشنای دور برم مواجه شده است، از برخی موضوعات دلخور بودم و حس می کردم ادمهایی که به خوب بودنشان شکی ندارم رفتار مغرضانه ای در چاپ کتاب در پیش گرفته اند. حس می کردم حسودیشان شده و با تمسخر کتاب خودشان را آرام می کنند

اما به خودم امدم و دیدم کتاب اگر خوب باشد خودش بالا می آید و نیاز به اینها نیست. 

برای من لایک خدا کافیست🤗

 

سمانه صبا