زندگی رسم خوشایندی است

زندگی رسم خوشایندی است
نویسندگان

۹ مطلب در تیر ۱۴۰۰ ثبت شده است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۷تیر

دیروز همسرم با یک تکه از بهشت آمد... 

بزرگی؛ این تکه بهشت را برایش ارمغان آورده بود. دستش درد نکند. 

خانه ام بوی گل گرفت. 

خانه ی من اجاره ای است. بارها تلاش کردیم و نشد و هر بار مشکلی پیش آمد کرد گلایه ها کردم به خداوند و مانده ام در حکمتش. اما نداشتن ملک شخصی باعث نمی شود تلاش نکنم برای زیبایی اش... باعث نمی شود ذوق نکنم برای تزئینش.. باعث نمی شود شاد نباشم... چرا که بهانه های شادی را با چشم دل باید دید. 

من خانه ام را دوست دارم اینجا بهترین جای دنیاست برایم... به عشق اینجا هر کجا باشم باز مشتاقانه سویش پرواز می کنم... 

و روزی خواهد رسید از ملک شخصی ام عکس می گذارم و خواهم نوشت؛ اکنون خانه ی من. 

🍃 

سمانه صبا
۱۵تیر

بلاخره یکی از انتظارات پایان یافت. 

کتابهای ترجمه عیال رسید و ما از ساعت 2تا 12شب مشغول پست کردن آن ها بودیم. یکی از دلایل طولانی شدن؛در خواست امضاء بود که وقت زیادی می برد و دیگری هم پوشاندن کتاب با محافظ بود.. (به جهت بی مبالاتی پست برخی شکایت داشتند از خرابی کتاب) اگرچه سخت اما این حمایت های همسرانه دلگرم کننده و شیرین است.. خدا قوت به همسرم ‌‌؛ مردی سخت کوش و خلاق و نیک اندیش که با نیکو ترین روشها درآمد کسب می کند اگر چه درآمدش اندک اما  پیش خداوند ارزشمند است.

🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴

با عیال صحبت می  کردیم از دوست... می گوید از ده نفر دوست صمیمی هیچ کدام کتابهایم را تهیه نکردند. آن هم کتابی که تمام خریدارن فقط تعریف کرده بودند و تشکر از ارائه خالصانه ی دانش... 

راست می گوید دوست واقعی از موفقیت دوستش خوشحال می  شود و از او در توان حمایت می کند.

و بعد با خودم می گویم چیز غریبی نیست. در میان تمام دوستان حقیقی ام شکوفه ی مهربانم کتابم را تهیه کرد و در میان چند مراوده  ی که با مجازی ها داشتم وبلاگ جهنم افکار آقای حقانی زحمت کشید و آن را خرید اگر چه برای راهنمایی، فایل را به او داده بودم و او  از کل داستان خبر داشت.اما برای حمایت و دلگرمی باز هم تهیه کرد...

عنوان دوست چه بسیار و دوستان نیک و واقعی چه کم

 

🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 

دیروز مدت زیادی در اینستاگرام می چرخیدم سرونازم ناراحت شد و کودکانه می گفت اینترنت قطع شده.. 

گوشی را کناری گذاشتم. فعالیت هایم اندک واجتماعی و گاه گاه عکسهای پرنده نگری ام است.. نه روزمرگی ام را عریان در معرض نمایش جامعه می گذارم نه  خلوت هایمان را و نه خاطرات کودکان و مسافر هایمان را.اما  همین ها هم گاهی زمانهای زیادی می برد و آدمی از دنیای واقعی پرت می شود بر دنیایی که نه سر دارد  نه ته! 

 ترسناک است. مثل فیلم نمایش ترومن که زندگی اش ناخواسته در معرض دید عموم بود.. البته او ناخواسته بود و اینها خود خواسته... 

🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱

 

خدای خدایا عزیزم طبیعت حال خوبی ندارد... خودت به داد آفریده هایت برس.. ببخش بنده های گنه کار و بی بصیرتت را که امروز مقصریم در بوجود آمدن این  وضع موجود... تو بزرگی تو ببخش و باران رحمت برای لبهای خشک زمین جاری کن.

یا ارحم الراحمین

سمانه صبا
۱۰تیر

من سابقا وبلاگ هایی می خواندم از هموطنان خارج از کشور. 

آلمان و فرانسه وآمریکا واسترالیاو... بعد از پر رنگ شدن اینستاگرام  هم گاه گاهی می بینم هموطنان مهاجر را اما پیگیر نه . اما اخیرا با دختری به نام رها آشنا شدم در کره جنوبی. رها متفاوت است و ‌‌شاید به دلیل علاقه بیشتر من، به فرهنگ شرقی ها و پسندیدن سبک زندگی و احساسات غلیظ تر آنها نسبت به غربی ها، از دست نمی دهم مستندهای که رها با ما اشتراک می گذارد.. رها از آشپزی و غذاهای متنوع کره ای ها و غذاهای سالم آنها می گوید... از تمیزی حیرت انگیز خیابان‌ها... ادب... احترام...سخت کوشی... تکنولوژی.... طبیعت و اکرام عجیب و غریب و تحسین برانگیز ٱن... از روابط بین اعضای خانواده... تکریم مادرشوهر در کره... تنشهای مادرشوهر و خواهرشوهر و عروس 😄 رسوم جالب و پایبندی به رسوم. 

سنت در کنار مدرنیته!

 از سواحل که فیلم می گیرد پوشش همه مناسب است.. شلوار یا پیراهن کوتاه و خبری از برهنگی و رفتارهای آنچنانی در سواحل غرب نیست. حیای خاص شرقی ها...

البته شخصیت رها هم دلیل مضاعف این پیگیری است... واقع بین است و همه چی را گل و بلبل وصف نمی کند.. هر آنچه هست می‌گوید... 

فکر می کنم اگر می خواستم مهاجرت کنم حتما کره جنوبی را انتخاب می کردم

🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿

 

سمانه صبا
۱۰تیر

خستگی نیمه روز را با دمنوش محلی سیستان و بلوچستان و شکلات تلخ کادویی، رفع می کنیم. 

اصلا مشتقات شکلات و کافئین و قهوه و کاپو چینو،هات چاکلت و.... خلاصه هرچیز قهوه ای 😉را دوست ندارم. 😝 این همه خوراکی خوشمزه وجود دارد چرا این ها؟!مثلا همین دمنوش خوشرنگ زعفرانی سیستانی، عالی است.. عالی

🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃

سمانه صبا
۰۸تیر

چرا زیاد می نویسم؟ چون وقت آزادم بسیار زیاد شده.. نمایشنامه که تمام شد و. منتظر جواب چند انتشارات... صدرا نیست و بریز و بپاش و کارها نصف شده... عیال تا 7شب منزل نمی آید و من از هفتاد پادشاه خیالم آسوده است برای آشپزی سر وقت و پذیرایی و...

این روزها بعد از ظهر دست دخترکم رو می گیرم و به پارک می رویم فارغ از هر چیزی.. درد دل می کنیم... از خوشی ها،ناخوشی ها، دغدغه ها، خلاصه عجب همدم شیرین شده این سروناز بانو.

یادم می آید همیشه کسانی مرثیه سرایی می کردند برای تنهایی من ووخدا چه زیبا این همدم کوچولو را برای من آفرید 

🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴

 

سمانه صبا
۰۶تیر

این تیرماه ماه انتظارهاشده

انتظار برای آماده شدن سفارشات من... انتظار برای جواب بله یا خیر انتشارات مطرح ققنوس برای چاپ یا عدم چاپ نمایشنامه ی من 

چاپ کتابهای ونیر کامپوزیت ترجمه عیال که تاخیر هفته ای دارد و سیل شکایات برای آدمی که خوش قولی و تکریم آدم ها جز اولویت های زندگی اش هست. 

و مامان برای ده سال خلاصی از همساده ی آشنایی ده ساله پر معضل😄

 

🌳 

دوست اگر چه خوب اما خانواده برای من چیز دیگری است.هیج گاه رفیق باز نبوده ام و حسابی روی رفقا باز نکرده ام... مراوده های تلفنی و دیدارهای چندماه پر رنگ ترین فعالیت در غالب دوستهای دنیای حقیقی... در منطق من مجازی ها هم کلا عنوان دوست خطاب نمی گیرند(سابقا چرا اکنون مدتهاست نه) .رفتارهای خوبشان را الگوپذیری می کنم اما درگیر حضور یا عدم حضورشان نیستم.. و شاید این عدم وابستگی به دوست نشات از حضور و محبت پر رنگ خانواده ام است هم والدین و برادرانم و هم همسر و کودکانم... سپاسگذارم از خداوند متعال بابت خانواده ی با محبتم 

🌳 

امیدوارم زود انتظارمان سر رسد

 دو

سمانه صبا
۰۶تیر

دروغ چرا_

به آدمی از نزدیکانم حسودی می کنم... او این اواخر چیزی خریده که آرزوی سال‌های من است. اگرچه درک ما اندک و نادانیم از حکمت خدا.. اما گلایه دارم چرا او هر چیزی که می خواهد به آسودگی و به دور از سختی بدست می آورد اما ما با جان کندن هم به دان نمی رسیم...

چون یک حسود پلاستیکی.. بی ریخت.. پر از غر.. اخمو...و زشت رو هستم

 

سمانه صبا
۰۵تیر

مرتب بودن با بچه ها کار سختی است اما شدنی 

خانه های نامرتب من را دچار آشفتگی می کند به بهانه ی آزادی عمل کودکان و داشتن زندگی راحت قبول نمی کنم شلختگی و بی نظمی را.. باید به کودکان و اعضای خانه یاد داد... 

روی همین حساب کاناپه رنگی رنگی ام را مجبور به تعویض رویه کردم. چرا که رنگی رنگی جان اگرچه خوشگل بود منتهی پوست من را کند بس لک میشد

این هم لب تاب رفیق تنهایی من و عیال... نمایشنامه ام تقریبا تمام شد.. یکسال و نیم وقت گذاشتم و عالی از کار درآمد... الهی شکر 

سمانه صبا