زندگی رسم خوشایندی است

زندگی رسم خوشایندی است
نویسندگان

عاقبت بخیری

شنبه, ۸ بهمن ۱۴۰۱، ۰۸:۲۴ ب.ظ

بی شک یکی از بهترین دعاها دعای"خدا عاقبتت را به خیر کُند"  است 

در هفته های اخیر خبرهای شنیدم که نُخست من را شگفت زده وسپس اندوهگین کرد.

در محله مان جوانِ لحاف دوزی زندگی می کرد که من از نزدیگ او را می شناختم ،مردی خجالتی،با عینک ته استکانی و مهربان وآرام،به قول معروف صدا از سنگ درمی آمد از او نه. بواسطه ی اینکه این لحاف دوز همسایه ی ما و خاله کوچیکه بود،همه ی اعضای خانواده با او سلام وعلیک داشتیم وگاهی بچه های خاله کوچیکه که البته الان تینجرهای مدعی شده اند، با این مرد بازی می کردند ،هر وقت من از دانشگاه می امدم حس می کردم این مرد به من لبخند خجولی می زند آن موقع خاله کوچیکه به شوخی یا جدی می گفت " این از تو خوشش میاد"!

سالها گذشت

من دیگر نه در محله بلکه در شهرم زندگی نمی کردم و نسبت به همسایگان و دوستان بی اطلاع و بی مهر شده بودم و طبعا لحاف دوز هم جز همین فراموش شدگان بود تا اینکه مادرم خبر هولناکی به من داد

لحاف دوز که البته لیسانس دانشگاه دولتی بود خانمی را به همسری گرفته بود،خانم در زندگی با لحاف دوز به تحصیل ادامه داده بود و پرستار شده بود و دارای جایگاه اجتماعی مناسب و درآمد مناسب و ...خلاصه بانو بنای ناسازگاری می گذارد که تو در هم شأن من نیستی!  باز همان اشتباه تکراری که در جامعه ما کَم دیده نمی شَوَد؛ مرد به اصرار می خواهد زن را در زندگی اَش ماندگار کُند! لحاف دوز نیز از طریق بخشیدن تمام سرمایه ای که در این مدت جمع کرده بود به همسرش،به ظن خود، او را پایبند می کند ،این حربه کاملا مقطعی و زن هر بار که نغمه ی جدایی سَر می دهد لحافدوز مالی به او می بخشد،سرانجام تمام اموال و املاک تَه کشیده و زن اینبار مصمم اثاث خود را توی کامیون گذاشته تا زندگی را برای همیشه تَرک کُند همان دم لحاف دوز با چاقوی از پیش خریداری جلوی دید خانواده ی زن به او حمله کرده و او را به قتل می رساند،خودش نیز قرص برنج خورده تا خودکشی کند اما نجات می یابد وفعلا در زندان است تا پسر شش ساله اش به سن قانونی برسد و..

 

🌿🌿🌿🌿

چند روز پیش معلم هنر و نقاشی صدرا که به خشک اخلاقی معروف است ماجرایی گفت که به آنی اشک توی چشمم جمع شد

پسرک ده ساله ای کل زمان کلاس را سر به روی میز گذاشته و خفته بود معلم مراعات کرده و دانش آموز را بیدار نمی کند، در زنگ تفریح آموزگار سراغ پسرک رفته و به او می گوید:نمی خوای بیدار شی؟! زنگ خورد، لابد زیادی خسته ای! 

پسرک را تکان می دهد اما روح کوچک او دیگر در این عالم نیست. پسرک سکته کرده است! کاوش که می کنند می یابند هفته ی پیش پدر و مادرش طلاق گرفته اند

🌿🌿🌿🌿

خانم سعیدی دوست نزدیک مامانم است

زن داداش عروس خانم سعیدی یکباره درخواست طلاق داده و مرد را با دو بچه می گذارد و می رود و فقط ماشین را در ازای طلاق برمی دارد بعد از چند روز به گوشی پسرش پیام می دهد؛ برای همیشه رفتم با عشقم زندگی کنم و هرگز تو و خواهرت را نمی خواهم! 

🌿🌿🌿🌿🌿

و چند جدایی باور نکردنی چند دوست و آشنا و بستگان هر کدام به علتی

خدا عاقبت همه مان را به خیر کند

 

 

ب

۰۱/۱۱/۰۸
سمانه صبا

نظرات  (۲)

سلام عزیزم

خبر اون لحاف دوز رو توی خبرها خونده بودم. واقعا ناراحت کننده بود. 

به نظرم مشکل ما اینه که هنر زندگی کردن و تعامل با اطرافیان(به خصوص همسر) رو یاد نگرفتیم. معمولا برای حل مشکلات از احساسمون بجای عقل و منطق استفاده می کنیم. 

ای کاش روزی برسه که دیگه طلاق عیب نباشه، ای کاش یاد بگیریم کسی رو بزور نمیشه نگه داشت، ای کاش یاد بگیریم از مشکلاتمون پیش بچه ها حرف نزنیم، ای کاش یاد بگیریم به هیچ کس بیشتر از جنبه اش بها ندیم و هزاران ای کاش دیگه.

شاید اگه پدر و مادر اون بچه بعد از طلاق کش مکش ها رو تموم می کردن و مسالمت آمیز جدا می شدن، اگر جلو اون بچه از مشکلات نمی گفتن شاید اون بچه زنده بود.

شاید اگر اون لحاف دوز به جنبه همسرش نگاه می کرد و اجازه تحصیل بهش نمی‌داد شاید الان همسرش زنده بود، خودش پشت میله های زندان نبود و سرنوشت پسرش مبهم نبود.

پاسخ:
🌿

موهای بدنم سیخ شد اخه :(

پاسخ:
سلام عزیزم
ماهم شوکه شدیم😔

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">