زندگی رسم خوشایندی است

زندگی رسم خوشایندی است
نویسندگان

مهاجرت معکوس

شنبه, ۱۸ فروردين ۱۴۰۳، ۱۰:۲۱ ق.ظ

سال نوی همه ی هموطنان گرانقدرم مبارک، ان شاء الله سال خوبی برای همه ی ما باشد و مهمترین دعای من؛ رهایی همه ی انسان ها از حاکمان ظالم، برخورداری همه ی انسان ها از عدالت و رفاه و ثروت و امنیت

بیست و نهم با قطار( بماند که به چه استرس و سختی بلیط تهیه کردم )راهی دیارمان شدیم. دورهمی های پر از شوخی و خنده به همراه افطاری های دعوتی، حسابی حالمان را جا آورد.. از سبزی های تازه سفره های افطار مامانم تا سحری های چرب و چیلی اش که حسابی تشنه مان می کرد 😬

و میان این خنده ها و خوشی ها چند خبر ناگوار دلمان را خراشیده که هم اجتماعی بود و هم خصوصی و خانوادگی. 

و طبق معمول برگشت و اندوهگین شدن از تنهایی و کشیدن آه های پی در پی...

صدرا و سروناز به همراه برادرزاده هایَم توی خانه ی مادرم شاد هستند، بدو بدو و بازی دارند و شب هنگام از خستگی فوری به خواب می رَوَند... از پشت بام بگیر تا توی راه پله و حیاط و دالان و...

کودکی من در حیاط پر درخت مامان ایران گذشت، درختان پر ثمر آلبالو و انجیر و انگور و گیلاس و هلو تا بوته های همیشه سبز و رزهای صورتی و قرمز و جگری با آن عطرهای بهشتی گونه شان و گلهای عجیب میمون و گل های زیبای بنفشه و....

باغ بستانی بود برای خودش، وقتی برگشتم باز فهمیدیم آدم تهران و آپارتمان نیستم... دلم می خواهد با طبیعت عجین شَوم و بچه هایم سَر حال و شاد تا می توانند بِدَوند و شادی کنند و زندگی...

ما مهاجرت از شهرستان به تهران زیاد داشته ایم اما مهاجرت معکوس هم کَم نداریم 

دختری عموی مامانم که هَمسن من است در خانه ای چهار طبقه در پاسداران زندگی می کرد، هر چهار طبقه متعلق به پدر شوهرش بود و همگی راحت در کنار زندگی می کردند، او در تهران لیسانسش را گرفت، سَر کار رفت و حتی خیاطی هم می کَرد.. اما بعد از ده سال یکباره به مشهد برگشت، مهترین دلیلَش نزدیکی به خانواده اش( تَک دختر بود و مورد علاقه و توجه ی خانواده ) و اینکه در تهران نمی تواند آپارتمان بزرگ بخرد تا فرزندانش راحت باشند، به قول فاطمه :توی تهران که با این پول ها آپارتمان بزرگ نمی دهند 

یا دوستم مهناز که توی ناف تهران بود و یکباره رفت یزد و آنجا هم حسابی فعال است و پیشرفت فوق العاده ی داشته...

یا دوستِ خاله مهری که بلافاصله بعد از بازنشستگی هَمسَرش، اثاثش را جمع کرد و رفت به شهرستان خودش( یکی از شهرهای شمالی )، حالا خاله مهری در مرکز دود و دَم توی آپارتمان نُقلی و قدیمی اَش زندگی می گذراند و دوستش در باغ بزرگ مرکباتش کیف می کُند و نهار ماهی تازه با نارنج تازه می خورد 

یا برخی از بازیگران و فعالان حوزه ی سینما و تلویزون 

زندگی در شهرهای متفاوت درس های بزرگی به من داده است: چنان زندگی کن که وقتی به گذشته برگشتی و زندگی اَت را مرور کردی حسرت فرصت های از دست رفته را نخوری. 

و من روزی قید تهران را خواهم زد 🌿🍀🌱

 

۰۳/۰۱/۱۸
سمانه صبا

نظرات  (۱)

سلام عزیزم 

سال نو مبارک. همیشه به گردش و دورهمی باشه.

مهم اینه آدم با چی خوشه با چی راحته باید همون کار را انجام بده مثلا من بعد فوق لیسانس تو امتحان ورودی یک اداره دولتی قبول و استخدام شدم ، دیگه همه بهم حسودی می کردند بعد بیست سال کار خودمو نجات دادم و اومدم بیرون . همه فکر می کردند سی سال میمونم اما خودم دیدم جسمم راحت نیست روحم اذیته، دیگه تمومش کردم. منتظر نموندم. حرف و حدیث هم پشت سرم زیاد درست شد که چرا رفت، که اوایل تحملش سخت بود ولی الان دیگه بهش فکر نمی کنم. 

امیدوارم بهترین تصمیم را در بهترین زمان بگیرید. شاد باشی

پاسخ:
سلام بر بانوی چون ماه
سال نوی شما هم مبارک، ان شاء الله سال خوبی برای شما و عزیزانتان رقم بخورد
کار خوبی کردی، آسایش روح و روان از هر چیزی مهم تر است، روح و روانت که کسالت داشته باشد از هیچ چیزی لذت نمی بری 
به دعای دوستان 
اندکی دست نگه داشته ایم اوضاع بهتر شود بعد توکل به خدا 

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">