زندگی رسم خوشایندی است

زندگی رسم خوشایندی است
نویسندگان

شهر بازی

يكشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۹، ۱۰:۰۰ ق.ظ

از وقتی همسر سر کار میرود کمتر می توانم بنویسم. 

تنها ساعتهای اوقات فراغتم از چهار تا هفت است آنهم به شرطی که صدرا با دوستانش در حیاط بازی کند و سروناز جانمان یا بخوابد یا بدقلقلی نکند و مدام از سر و کوله من و لب تاب بالا پایین نرود.

عید غدیر برای من از هر عیدی مهم تر است. خدا رو شکر توانستم بخشی از اعمالش را انجام دهم و خیالم اسوده شود.. 

اگر چه برای دوستان هم گلریزان کردیم اما جوابی نگرفتیم.. هیهات از این...

این رمانم عالی است می خواهم ان را به انتشارات روشنگران و مطالعات زنان بدهم. ساختار نگارشی رمان را از فیلمنامه اتفاق خودش نمی افتد استاد بیضایی الگو برداری کردم. دلم روشن است

این روزهای تعطیل به خاطر بچه ها بیرون می رفتیم تا کمی تفریح کنند. دیگر دل و جرات پیش را ندارم و وقتی سوار بازی می شوم کمی تا قسمتی می ترسم. صدرا جان هم که ول کن من نیست دایم سر نترسیدن وشجاع دلی با من کل کل می کند و من برای به اصطلاح رو کم کنی سوار می شم و به آنی هراسیده و پشیمان!

 

 

۹۹/۰۵/۱۹
سمانه صبا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">