زندگی رسم خوشایندی است

زندگی رسم خوشایندی است
نویسندگان

آخر هفته

شنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۱۲:۴۵ ق.ظ

ساعت ۱۲ و سی و پنج دقیقه ی نیمه شب است و من روی کاناپه به انتظار نشستن طیاره ی عیال نشسته ام؛با تنی خسته و آزرده و پلک هایی که تا از آنها غافل می شوم روی هم می روند...

این مسافرت کاری برخلاف قبلی ها هیچ نشانه ای از استراحت نداشت 

روز ابتدایی اش با رفتن دوباره به نمایشگاه و ناکامی مجددا و بازی و جایزه و تفریح فرهنگی هنری بچه ها گذشت و ما هلاک ۷شب منزل رسیدیم .(۱۲ ظهر یکباره عزم را جزم کردیم و رفتیم توی دل مصلا اگرچه پارکینگ فراوان بود و ما خرسند اما نگویم از راه پیمایی زیاد و خیس کردن سروناز و....)از زور خستگی شام حاضری تهیه کردیم و خفتیم .

پنج شنبه هم دایی جان وسطی و داداش کوچیکه برای امتحان ارشد حقوق منزل ما بودند و بدو بدو پذیرایی و شام و گپ و ...امروز جمعه هم ریخت و پاش های یک مهمانی خرد را جمع کردیم و از نفس افتادیم 

بدنم عادت به این بیدار مانی زیاد ندارد(بیچاره ده شب غش می کند خب)حالا عیال فکر می کند در این دو سه روز چقدر ما استراحت داشته ایم!!!خبر ندارد از پا افتاده ایم...

نمی دانم شاید هم من ضعیفم!

 

۰۱/۰۲/۳۱
سمانه صبا

نظرات  (۱)

۲۰ تیر ۰۱ ، ۱۷:۴۵ ربولی حسن کور

سلام

واقعا خسته نباشید

اما کمتر دیده بودم مردم به شوهرشون بگن عیال

معمولا عکسش صادقه

پاسخ:
سلام آقای دکتر
تحقیق کردم و دریافتم شما درست می گویی .سپاس که ما را از خطایمان آگاه کردی 

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">