زندگی رسم خوشایندی است

زندگی رسم خوشایندی است
نویسندگان

پنجره

دوشنبه, ۲۸ شهریور ۱۴۰۱، ۰۸:۴۰ ق.ظ

سالها پیش رمانی خواندم به نام پنجره.

غروب ها که می شود پنجره اتاق را می گشایم و به يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ می اندیشم،( هنگامی که روز در شب داخل می شود)و گاهی هم نماز صبحگاهان( اگر بیدار شوم)به یولج الیل فی النهار( هنگامی که شب در روز داخل می گردد) می اندیشم، غروب و فجر خیلی شبیه هم هستند، شب و روز گویی درهم مخلوط شده اند...

🌿

انتهای شب پرده را کنار می زنم و در تاریکی منزل به آسمان خیره می شوم محو مهتاب و معدود ستاره های توی آسمان می شوم و باز یاد کهکشان های عجیب و غریب و بی نهایت و اسرارآمیز می شوم و به فکر فرو می روم از این گستردگی غریب و می مانم در علت خلق آن ها.و هر روز هم به لطف پیشرفت دانش اخبار کهکشان حیرت انگیزتر و مرموز تر

ظهرها که می شود زیر گرمای آفتاب نیمروزی اندکی می نشستم و حظ می برم از این گرمای مطبوع و به قاعده ی ته مانده های تابستان 

صبحگاهان نسیم خنک پاییزی از پنجره صورتم را نوازش می کند و رسیدن پاییز را یادآوری می کند.

چند جایی عظمت خدا برایم پررنگ تر می شود، یکی مرگ فلان شخص قدرتمند و ثروتمند، آسمانها و اخبار مربوط به کهکشان‌ها و سیارات و... دوران بارداری و رشد جنین.. 

و ما چون ذره ای بیش نیستیم در این عظمت آفرینش 

🌿🌿🌿🌿🌿🌿

امروز صبح سری به چند وبلاگ از دوستان زدم، دو نفر رمزی کرده بودند و یکی هم خداحافظی

اینکه برخی از بازدید کنندگان کامنت‌هایی می گذارند که باعث رنجش و خشم می شود کار ناشایستی است اما باز می گویم بهتر است آدمی صبر و خویشتن داری و حتی انتقاد پذیری را تمرین کند اینگونه است که زندگی در جامعه راحت تر می شود اگر چه برخی جاها انتقاد بی جا ما را آزرده می کند اما معتقدم این چنین آدم هایی که با اصول اخلاقی درست و صبر جواب انتقاد بی جا( اگر انتقاد به جا بود بهتر است به جای جبهه گیری روی آن فکر کرده و تشکر کنیم)را بدهیم نه آنکه فقط تقدیر کنندگان را دور و بر خود جمع کنیم

یادم می آید مدتها پیش وبلاگ فردی می رفتم که تحصیلات بالایی داشت و در جایگاه اجتماعی خوبی داشت و بسیار مستقل و موفق و از لحاظ ظاهر هم در خور توجه و تحسین برانگیز.. اما تا زمانی پیش ایشان احترام و علاقه و قربانت بروم و ارادت دارم و... داشتی که همواره نظرت همسو با ایشان و یا تعریف و تمجید ایشان بود اما اگر انتقادی داشتی آن موقع غضب این بنده خدا دیدنی بود 

خلاصه دریافتم بیخودی ایشان را الگوی خود قرار داده ام و بهتر است  معیارهای الگو را عوض کنم...

اتفاقی با خانمی آشنا شدم که خانه دار معمولی و دیپلمه بود، زندگی معمولی با همسری کارمند و دو طفل، اوقات فراغت هم یا کتاب می خواند، یا بافتنی، در ظاهر چیز عجیب و غریبی نبود اما کم کم شیفته اخلاق این بانو شدم بارها دیدم چقدر هنرمندانه و با اخلاق  و با درایت  مقابل معدود نظرهایی تند که شاید از روی ناآگاهی و شاید حسادت یا قصد و غرض آزارگری جواب منتقد بی جا را می دهد، حظ بردم! در برابر انتقادات به جا و پیشنهادات هم همیشه با روی باز و استقبال مواجه می شدی

صبر و خویشتن داری و درایت این بانو برایم تحسین برانگیز بود. آنجا دانستم الگو ربطی به میزان استقلال و درآمد و چهره و قد و بالا و میزان تحصیلات و جایگاه اجتماعی و... ندارد

من از آن بانوی خانه دار دیپلمه بیشتر آموختم تا آن دیگری

خدایا به من هم صبر و درایت در مواجه با مشکلات عطا بفرما 🌿

۰۱/۰۶/۲۸
سمانه صبا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">