زندگی رسم خوشایندی است

زندگی رسم خوشایندی است
نویسندگان

ارواح مهمان من بودند

جمعه, ۲ تیر ۱۴۰۲، ۰۴:۲۳ ب.ظ

مهمان داشتیم!!!!

خاله کوچیکه اسمش سوسن هست و پنج سالی از من بزرگتر. 

در بچگی خاله کوچیکه و دایی کوچیکه جزئ از خانواده ما تقریبا شده بودند و هر روز یا آن ها خانه ی ما بودند یا ما( من و داداش هام)خانه ی مامان ایران.

رابطه ی ما بسیار نزدیک بود اما بود!!!! صد حیف و صد دریغ و صد آه

خاله جز آن افرادی شده است که به شکل اغراق آمیزی گرفتار و اسیر گوشی شده است از وات ساپ، تلگرام و روبیکا و اینستاگرام و کلاب هوس و... هر لحظه هر دقیقه 

دو روز خانه ی من بودند خودش و همسرش و دختر و پسر نوجوانش

پسرش از ساعت نه صبح تا پنج عصر روی کاناپه توی گوشی انیمه می دید 

خاله جان خودش، صبح ها به دیدار دوستان مجازی اش می رفت و عصر می آمد بعدهم گوشی به دست توی اتاق توی تخت 

دخترش گاهی توی گوشی بود گاهی با من کمی صحبت می کرد

همسرش هم در تمیز کاری و شستن ظروف به من کمک می کرد و وظیفه هر سه را به گردن نهاده بود 😑

حتی یک عصر دیدم پدر خانواده خوابیده، دختر و مادر توی گوشی توی اتاق هستند، پسر توی هال توی گوشی، من هم اعصابم خرد شد و سروناز را پارک بردم تا لااقل کمی بازی کند😟

ما تنها بودیم فقط چهارتا روح اندک زمانی مهمان ما بودند و به آنی ناپدید شدند!

🌿🌿🌿

بسیار زیبا از غزل شاکری عزیز 

 

 

۰۲/۰۴/۰۲
سمانه صبا

نظرات  (۱)

۰۳ تیر ۰۲ ، ۱۵:۰۹ ربولی حسن کور

سلام 

واقعا هر چیزی حدی داره

گرچه خودم هم در استفاده از گوشی زیاده روی میکنم!

پاسخ:
سلام جناب دکتر
تراژدی بود برای خودش
همه ی ما کم و بیش درگیرش هستیم ولی کاش بتونیم مدیریت درست داشته باشیم تا درآینده حسرت نخوریم. 

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">