ارواح مهمان من بودند
مهمان داشتیم!!!!
خاله کوچیکه اسمش سوسن هست و پنج سالی از من بزرگتر.
در بچگی خاله کوچیکه و دایی کوچیکه جزئ از خانواده ما تقریبا شده بودند و هر روز یا آن ها خانه ی ما بودند یا ما( من و داداش هام)خانه ی مامان ایران.
رابطه ی ما بسیار نزدیک بود اما بود!!!! صد حیف و صد دریغ و صد آه
خاله جز آن افرادی شده است که به شکل اغراق آمیزی گرفتار و اسیر گوشی شده است از وات ساپ، تلگرام و روبیکا و اینستاگرام و کلاب هوس و... هر لحظه هر دقیقه
دو روز خانه ی من بودند خودش و همسرش و دختر و پسر نوجوانش
پسرش از ساعت نه صبح تا پنج عصر روی کاناپه توی گوشی انیمه می دید
خاله جان خودش، صبح ها به دیدار دوستان مجازی اش می رفت و عصر می آمد بعدهم گوشی به دست توی اتاق توی تخت
دخترش گاهی توی گوشی بود گاهی با من کمی صحبت می کرد
همسرش هم در تمیز کاری و شستن ظروف به من کمک می کرد و وظیفه هر سه را به گردن نهاده بود 😑
حتی یک عصر دیدم پدر خانواده خوابیده، دختر و مادر توی گوشی توی اتاق هستند، پسر توی هال توی گوشی، من هم اعصابم خرد شد و سروناز را پارک بردم تا لااقل کمی بازی کند😟
ما تنها بودیم فقط چهارتا روح اندک زمانی مهمان ما بودند و به آنی ناپدید شدند!
🌿🌿🌿
بسیار زیبا از غزل شاکری عزیز
سلام
واقعا هر چیزی حدی داره
گرچه خودم هم در استفاده از گوشی زیاده روی میکنم!