زندگی رسم خوشایندی است

زندگی رسم خوشایندی است
نویسندگان

اینجا شبیه آسایشگاه روانی است!

دوشنبه, ۱۲ تیر ۱۴۰۲، ۰۸:۱۱ ق.ظ

دیدگاه و برداشت آدم ها از موقعیت ها چقدر می تواند متفاوت باشد 

هفته ی پیش کاری در بیرون داشتم که در حوالی مطب همسر بود،  تصمیم گرفتم سری به دکتر چمبه( اسم جدید همسرم 😄)بزنم. اسنپ نگرفتم اما هر چه کنج خیابان منتظر ماندم هیچ سواری ما را سوار نکرد ، در حالیکه مسیر مستقیم بود و سر راست. یکباره یک فرشته ی انسان نما ما را سوار کرد و علاوه بر ادب و احترام فراوانش بدون گرفتن هیچ پولی ما را به سر منزل مقصود رساند( سروناز تا گفت گرمم هست بی معطلی کولر را زد )از ته دل دعا برایش دعا کردم، 

دکتر چمبه بیمار داشت؛ یک زن و شوهر جوان.

خانم که کارش تمام شد آمد و در اتاق انتظار نشست، من ابتدا توی اتاق استراحت بودم اما سروناز دائما می رفت و می آمد و من مجبور شدم در اتاق انتظار در معیت خانم بنشینم، خودم را معرفی کردم و خانم با هیجان پرسید که آیا شما نویسنده هستین و من با خجالت جواب دادم؛ چندتایی کتاب دارم و اسمم را واقعا نویسنده نمی گذارم و... 🫠

متوجه شدم همسرش همکار دکتر هست و خانم کارشناس ارشد معماری. چهارسالی هست که ساکن دانمارک هستند ابتدا کپنهاگ و سپس یک شهر کوچکتر. 

دختر بی دغدغه و ساده و  بامزه ای بود؛ از نگرانی هایش که اگر همسرش کلینیک بزند طبق قانون دانمارک باید حتما دستیارش دانمارکی باشد و او بشدت از اینکه یک زن مو بور خارجی تنگ شوهرش بشیند ناراحت است و دنبال راه چاره ای است که خورش دستیار بشود و باز می گفت دستیاری شغل پایینی هست و من زن دکتر هستم و... خلاصه در دوراهی اسیر شده بود!

گاهی از دانمارک بد می گفت که بسیار هوا سرد است، برخی مواقع سال شب نداریم، زندگی بدون هیجان و روح و کسالت بار است، گرمای ایران را ندارد 

و گاهی مزایای؛ هر کسی سرش توی لاک خودش است، بسیار به حفظ محیط زیست اهمیت می دهند، قانون مند هستند

و چند مورد جالب؛ مدرسه در ندارد، بچه ها عاشق مدرسه هستند، والدین از سه چرخه یا گاری برای بردن بچه ها به مدرسه یا برخی مکان ها استفاده می کنند نه از خودرو شخصی و.... 

گفت :زبانشان هم سخت است و من باید چهار مدل اُ یاد بگیرم. اینجا کمبود نیروی پرستار و دکتر است اما چندان با مهاجران راحت نیستند! 

گفتم چرا کشور مهاجرپذیزی را انتخاب نکردی؟ 

گفت کشورهای مهاجر پذیر مشکلات خاص خود را دارند و کیفیت زندگی توی آن ها پایین آمده و چندان جالب نیست، مثل آلمان یا کانادا یا آمریکا و...( تجربه ایشان و نزدیکان ایشان این طور بوده و  من اطلاع ندارم)

می گفت خانه ی ما روبروی یک دریاچه است

من هیجان زده گفتم :وای فوق العاده اس!

با ناراحتی گفت :پدرم یکبار به دیدنم آمده بود می گفت این جا خیلی کسل کننده اس و مثل آسایشگاه روانی می ماند!! 

و هزار بار با خودم گفتم؛ زندگی مقابل یک دریاچه کسل کننده و چون آسایشگاه روانی است؟!!!! 😯

من متوجه شدم روابط گرم و صمیمی در خانواده خانم حاکم بوده و این سبک زندگی  برای خانم و دو پسرش جذاب نیست و او به برگشت فکر می کند، به آپارتمانش و تمام وسایلی که دست نخورده است و مادرش چند وقت یکبار آن ها را گردگیری می کند، به خانه ی پدرش و دورهمی های گرم خانواده و اعضای خانواده، به قالی های دستباف لاکی و سماور ذغالی و...

🌿خانم دکتر ما در دانمارک در ویلایی روبروی یک دریاچه خوشبخت نبود🌿

و من همچنان معتقد هستم خوشبختی و رضایتی واقعی به هیچ چیز گره نخورده است، ما با بدست آوردن ماشین مورد علاقه یا صاحب خانه شدن یا مهاجرت یا قبولی در رشته ی مورد نظر یا ازدواج با فرد مورد علاقه، مسافرت و.. .. تنها مدتی حس خوشبختی خواهیم داشت و با گذشت زمان دوباره پژمرده می شویم و این پژمردگی را گاه با عادات غلط مثل اعتیاد، اینترنت، خوردن، خرید کردن و... گاه با عادات درست مثل ورزش، کتاب، درس و کار و... موقتا درمان می کنیم اما دوباره بعد از اتمام آن به پژمردگی می رسیم 

چرا که رنج هایمان همراهمان هست، اما زمانی که بتوانیم پادشاه ذهن و روحمان شویم و افسار آن در دستمان بگیریم، آن وقت ما خوشبختیم. خوشحالی بی سبب یعنی ما بی سبب شاد و راضی باشیم، مثل جناب مولانا که در بحبوحه‌ی جنگ مغول آنقدر سرمست و شاد می زیست که آدمی حیران می ماند. 

 

🌿🌿🌿

 

۰۲/۰۴/۱۲
سمانه صبا

نظرات  (۳)

کاملا با نظرتون در مورد خوشبختی موافق هستم.
پاسخ:
سلام بانو جان
ان شاء الله همیشه خوشبخت بی سبب باشید 🌺

سمانه جان پستت جالب و قابل تامل بود به نتیجه گیری های آخر خیلی فکر کردم .. نمیدونم افکار متفاوتی که این روزها تو سرم می چرخه همون چیزیه که میخوام به عبث خودم رو با هاشون خوشبخت تر کنم یا نقشه ی راهه؟

پاسخ:
سلام عزیزم
مهربان بانو جان با توجه به شناختی که این مدت اندک از شما بدست آوردم زندگی شما را بسیار نیکو و در جهت خدمت به خلق و ایجاد شادی و نشاط به مردم با کاستن از مشکلات آن ها و خدمت عاشقانه و صادقانه و بی منت به والدین گرامیت دیدم و اینها نه تنها عبث و درمان موقت نیست، بلکه مسیر درست زندگی هست، موارد تسکین موقت فقط خویشتن را در برمی گیرد( دورِ خود چرخیدن)اما فعالیت های شما از خود رهانیدن و عشق ورزی به دیگران است( دور دیگران چرخیدن که همان دور ِ خدا چرخیدن هست، خدا آن نیازمند است دور او می چرخی، خدا آن یتیم است، دور او می چرخی، خدا آن بیمار است دور او می چرخی)هر انسانی توفیق دست یابی به آن را ندارد 
🌿🌿🌿
از من بی سواد به دوست باسواد و عزیزم 

سلام 

چقدر زندگی خانم دکتر و حس خوشبخت نبودنش و اینکه اونجا توی خانه خودمون یک چیزی هست که هیچ جای دیگه دنیا نیست شبیه زندگی و تجربه منه. اینجا وسط استرالیا با یک طبیعت بینظیر، رفاه امکانات، شرایط پیشرفت همه چی هست اما اینجا خونه نیست. خونه من نیست. آدم واقعا دلش همون خونه پدری را میخواد و رفت و آمد و بوی آش رشته و چای زغالی و همدلی و همزبانی...

پاسخ:
سلام باران جان
باران جان من تجربه ی مهاجرت ندارم، شاید نتونم درست با شما همدردی کنم اما حالا که خداوند اسباب راحتی و آسایش برای شما فراهم کردند شما با زندگی کردن توام با شادی و استفاده تمام و کمال از امکانات، به خداوند نشان دهید که قدردان نعمتهایش هستی، شما می تونی آش رشته درست کنی، با خانواده تماس مداوم داشته باشی، دکور منزل رو شبیه منازل سنتی ایرانی درست کنید، وبرای هموطنان هم دعا کنید
ان شاء الله همیشه خوشحال و خوشبخت باشی 🌿🙋

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">