زندگی رسم خوشایندی است

زندگی رسم خوشایندی است
نویسندگان

تبریز با صفا

دوشنبه, ۱۷ مهر ۱۴۰۲، ۰۶:۵۵ ق.ظ

اوایل مهرماه همسر به یک کنگره در تبریز برای سخنرانی دعوت شد. بسیار مشتاق بودم تا ما هم همراهش برویم چرا که من تاکنون تبریز را ندیده بودم. اصرار های ما نتیجه داد و به تبریز رفتیم 

نخستین شب را در زنجان گذراندیم از آنجا که سابقا زنجان را بازدید کرده بودیم سر صبح آن جا را ترک کردیم و به اولین مقصد رسیدیم

قلعه ضحاک در هشترود

سخت ترین مسیر تاریخی که من پیمودم، دو کوه را باید طی می کردی تا به این قلعه عجیب و کهن برسی. اگرچه تمام مسیر پله ها تعبیه شده بود اما سخت و زمان گیر و نفس گیر بود. منظره ی قلعه بی نهایت زیبا بود یک رود خروشان و تا چشم کار می کرد درهای عمیق و سبز. هنگامی که به قلعه رسیدیم من از ارتفاع زیاد آن شوکه و وحشتزذه شدم طوریکه که پاهایم می لرزید.

قلعه ی ضحاک یکی از ناب ترین ودر عین ترسناک ترین تجربه های سفرم بود( قبل از قلعه ی ضحاک، دره ی خزینه این رتبه را داشت با پلی قدیمی و لغزان و دره ی عمیق و رودی وحشی در زیر پاهايت)

مقصد بعدی کلیسای بسیار زیبای سنت استپانوس در منطقه ی مرزی و بسیار زیبای جلفا و همجوار رود خروشان ارس بود، آن سوی رو ارس، کشور آذربایجان بود و رژه ی مرزدارانش، 

بازار آزاد جلفا هم بسیار زیبا بود و وسوسه انگیز( اگرچه تمام خرید من یک لکه بر و چند شامپو بود )

سپس روستای کندوان و مردم بی نهایت مهربانش و یک شب اقامت توی خانه ی صخره ای،،،، فوق العاده و بی نظیر👏

و روز بعد تبریزِِ زیبا و پر هیاهو و زنده

همسر به کنگره اش رسید و ماهم به اتفاق بچه ها تبريز گردی، آن هم در هوایی بارانی و تند که گاهی یکباره آفتاب نیز کمی سرک می کشید، آنقدر جای دیدنی داشت که از رمق می افتادی، تقریبا اکثرا بناهای تاریخی در نزدیک هم بود و پیاده می شد به چندتایی از آن ها سر زد، هوای مطبوع، آدم های شیک و مرتب و اتوکشیده، پیاده رو زیبا، مردم مهربان و دوست داشتنی،،، آنقدر باصفا بود که دل کندن سخت و دشوار بود.

ادامه ی بازدید از این همه شکوه و هنر و قدمت به فردا موکول شد، عجب خانه موزهای زیبایی، چه مسجدهای باشکوهی، چه موزه های هیجان انگیزی، چه شور غریبی در بازدید بزرگان علم و ادب در مقبره الشعرا، چه حس دل انگیزی در خانه ی استاد شهریار و...

تبریز زیبا را بلاخره ترک گفتیم و من چقدر دلم می خواست همانجا بمانم و هرگز برنگردم 

سپس شب را در سلطانیه گذراندیم و فردا صبح بار دیگر بنای گنبد سلطانیه را بازدید کردیم و حظ بردیم و سری هم به چشمه شابولاغی زدیم و کیف کردیم از خنکای آب و اخم هایم درهم شد از مقادیری زباله توی آن. 

نان های مانده را به ماهی های توی چشمه ریختیم و برگشتیم. 

بین راه از یک بنده خدایی زالزالک کوهی خریدم و خوردیم اما چشمتان روز بد نبیند که مسموم شدیم و تا چند روز گرفتار این مسمومیت. 

سپاس فراوان از مردم خونگرم و مهربان تبریز​​​​​​

عکس از قلعه‌ی سحرانگیز ضحاک موجود نیست 

برای کم شدن هزینه ی سفر از اقامتگاهای بوم گردی استفاده کنید خیلی مناسب تر هست. 

۰۲/۰۷/۱۷
سمانه صبا

نظرات  (۱)

همیشه به خوشی❤️

پاسخ:
سلام بانو عسل شیرین
متشکرم و همچین برای شما ❤️

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">