زندگی رسم خوشایندی است

زندگی رسم خوشایندی است
نویسندگان

۲۵ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

۰۹دی

سرگذشت واقعی هیون هی دختری باهوش و خوشگل جاسوس کره شمالی که یک هواپیما کره جنوبی با ۱۱۵ نفر را منهدم میکند و قبل از خودکشی با سیانور در بحرین دستگیر میشود و به کره جنوبی تحویل داده میشود و در انجا متوجه دروغ پرداری های حاکم خونخوار کره شمالی درباره کره جنوبی و باقی کشورهای اروپایی و..می شود...

خیلی جالب بود

_یک اخلاق بدی دارم وقتی جایی کامنت می گذارم اگر همان روز سر بزنم‌یا نهایتا همان هفته پاسخ رو خواهم خواند و در صورت نیاز جواب..وگرنه به کل یادم میره چی بود چی شد..کجا رفتم چرا رفتم

_این روزا جز وب دوستی که درگیر بیماری عزیزی هست وب خونی ندارم نمی دونم چرا

 

 

سمانه صبا
۰۷دی

بعد از رصد آسمان شفاف گوگد همراه با آهنگهای زنده چای خانه ارگ ماهم به خلسه خواب رفتیم 

صبح هم زدیم ب جاده به قصد دیدن گلپایگان ...یک مناره از زمان قاجار که بسته بود و یک مسجد جامع ب قدمت هزار سال (زمان سلجوقیان) دیدنی های تاریخی گلپایگان بود..

مسجد جامع گلیپایگان فضایی دنج و روحانی مانند اکثرا مساجد تاریخی کشور داشت .

 

از ان مدلها که دوست داشتی ساعتها کنار حوض وسط حیاط مسجد بنشینی و به گنبد اجری و قدیمی اش خیره شوی...

...به دیوارهای گلی با آن نوشته های خاص و رمزآلودش دست بکشی...

کوبه های مرد و زنش را بارها به صدا دربیاوری

ضخامت و قدمت درچوبی اش حیرت زده ات بکند و به سختی چند سانتی متر بتوانی تکانش بدهی.‌‌..

سپس پرواز کردیم به سمت خوانسار

شهری کوچک که دور تا دورش را کوهای سپید سر ب فلک کشیده احاطه کرده بودند‌‌‌‌،گرمای آفتاب درخشانش در هوی هوی  باد دی کمرنگ شده بود...

سرچشمه و پارک زیباش 

دریاچه سد و

گلستان کوه بی نظیرش با دامنی از گلهای کمیاب لاله های واژگون که در بهار رخ نمایی میکنند و اینک زمستان است و دامن سپید کوه

سمانه صبا
۰۷دی

صبح به قصد یک سفر کوچولو کوله بار بستیم و راه افتادیم 

مقصد اول تالاب بهشت معصومه قم بود که هر بار با دیدنش قلبمون فشرده میشه ..دوسال پیش پر از آب و هیاهوی زندگی و امسال خشک خشک!

به جز چندتای عقاب شکار دیگه ای نداشتیم وراه افتادیم سمت آب گرم (بهتره بگم آب داغ) محلات!

دفعه قبل چون در تابستون بود اصلا خوش نگذشت که هیچ دلم می خواست زودتر فرار کنم ولی اینبار خیلی خوب بود..البته دمای آب آنقدر داغ هست که یک ربع کافیه !

بعدهم اوایل شب رسیدیم گوگد

ارگ قدیمی بازسازی شد گوگد که تبدیل به یگ هتل زیبایی سنتی شده و یک شب رویایی و خاطرانگیز رو برای مهمانهایش رقم می زنه!

بعد از استراحت به بازدید ارگ رفتیم و آسمان شبش حیرت زدمون کرد

خوشه پروین و مریخ و ...خلاصه همه کهکشانی های جمع جمع بودند!

با رفتن به برچ بارو قلعه گویی آسمان آنچنان نزدیکمان شده بود که دست دراز می کردیم ستاره می چیدیم

 

سمانه صبا
۰۶دی

هر چقدر روز قبل از سفر حال خوشی دارم روز بعد از سفر پنجرم

تقصیر خودمه ازبس تاکید دارم همه چیز مرتب و تمیز سرجاش قرار بگیره از خستگی نشسته خوابم میبره ...این وسط غذا هوس کردنم چی بود..

سمانه صبا
۰۳دی

سه تا خونواده در اینستاگرام هرازگاهی دنبال میکردم که هر سه خیلی عجیب مهاجرت کردند ترکیه !

مهاجرت قضیه پیچیده هست و چند بعدی.

مسلما اونی که مهاجرت میکنه حتما وضع مالیش توپ نیست که رفته ،چه بسا ادمایی دیدم که حاضرن در شهرهای خیلی خیلی کوچیک کشورای اروپایی تو خونه هاق ۳۰ متری زندگی کنند ولی فقط اسمش اینه که رفتند 

همینجا هم‌ادمایی داریم که خیلی خیلی پولدارن ولی حاضر نیستن حتی دقیقه ای در چنین شرایطی در اروپا یا آمریکا و...زندگی کنند.

اینو‌نمی گم بشم مثال گربه و گوشت هاا نه...

ما به شخصه می تونیم خیلی راحت بریم چون هم از نظر مالی مشکلی نداریم هم روزمه تحصیلی و کاری همسر پر پیمان‌ و خیلی موارد دیگه که کار رو برای ما آسون کرده اما

به هزار و یک دلیل قصد رفتن‌ نداریم ...حالا صدرا و سروناز خواستن برن ...برن

فقط اینو میدونم رفتن یعنی پایان مشکلات ورسیدن ب بهشت برین نیست چون اونا هم مشکلاتی دارن از جنسی دیگر...

اما لپ مطلب اصلا اما و اگر مهاجرت و...نیست بلکه جوگیری های بعد از مهاجرته:

اینها یک عده انسان مهاجر هستند که من می شناسم و خلاصه وار میگم :

آقایm چهل ساله دانمارک زندگی میکنه ؛وقتی میاد و میره خاک وطن می بوسه...عاشق زنده نگهداشتن رسم و رسوماتش هست و همیشه نقاط قوت ایران رو یادآوری میکنه و هر جا بتونه حمایت ....

حالا  خانمm پنج سال نیست رفته (اونم با ضرب زور و سختی  شرایط الانش رو هم خیلی از ماها ده دقیقه تحمل نخواهیم کرد)...می نویسه"تا پام رسید فرودگاه یک نفس راحت کشیدم و...

یا خانم t به زور لاتاری دوساله رفته آمریکا کلا پستهاش زبان انگلیسی هست!

 

یا یکی دیگه از ییلاقات فلان کشور می نویسه و با تعجب و شوق از لک لکهای اونجا تعریف میکنه ...بیا بریم یه جاهایی از گیلان و مازندران و جزیره هرمز و لارک و کویر مرکزی ایران نشونت بدم انگشت به دهن بمونی!😒

 

درد رفتن نیست هرکسی حق داره برای زندگیش تصمیم بگیره درد این جوگیر بازیا...این عدم اعتماد بنفسها...این از خود باختگی هاا....ایناست!

سمانه صبا